گمشده
همچون سراب گمشده در عمق جادهام
از بس عبث دویدهام از پا فتادهام
دست نسیم هر طرفی میکشد مرا
در چنگ بادها گَوَنی بیارادهام
چون طفل نیسوار به جایی نمیرسم
بر مرکب خیال سواری پیادهام
تو تا کجای رفتن خود پرکشیدهای؟
من در کجای ماندن خود ایستادهام؟
باید دوباره طی کنم این راه رفته را
تا هر کجا که یاد تو را جا نهادهام
آنجا که دستهای تو را ای یگانهدوست
در لحظههای گمشدن از دست دادهام
آخر نشد فدایی آن چشمها شوم
غیر از زیان چه بود بگو استفادهام؟!
خخخخخخخخخ باز این شکلکی است
عجب
خخخخخخخخخ هیچ