دست غم
هر بدی بر ما گذشت از اشنا یا دوست بود
کاش دشمن بود از ازل انکه مارا دوست بود
خون دلها می خورد چون گل درامیزد به خار
این سزای انکه با هر بی سروپا دوست بود
راز ما گر فاش شد بیگانه تقصیری نداشت
انکه اسرار مرا کرد اشکارا دوست بود
از برم رفتن یاران تا که شد دستم تهی
هر کس با من از بهر مال دنیا دوست بود
دست غم کوته نشد از دامن من لحظه ای
جان فدای غم که خود با من به هر کجا دوست بود
بسیار زیبا
مچکرم از شما صبا خانم
خواهش میکنم
منم سپاس بخاطر گل
نا قابل