چگونه رود می رود به سمت بیکرانه ها
که ابر گریه می کند برای رود خانه ها
پرنده غافل است از اینکه تندباد می رسد
وگرنه باز هم , بنا نمی شد آشیانه ها
...
و این چنین که این همه زعشق رنج می برند
مرا غم تو می کشد در آتش بهانه ها
چراغ و چشم آسمان ! ستاره ها تو , ماه , تو
پس از تو تار می شود شب تمام خانه ها
اگرچه زخم می زنی ولی تو را نوشته اند
به روی صفحه ی دلم خطوط تازیانه ها
خلاصه بر درخت دل تو باید آشیان کنی
وگرنه می سپارمش به دست موریانه ها
.............................................................نجمه زارع
۱ موافق
1394/03/06 - 19:20