یافتن پست: #غریبه

aliaga
aliaga
دخترای عزیز

خواهرای گلم....


ی نصیحت از من کوچکتر ب شما بزرگتر...


جاییروک نمیشناسید پانشیدبرید

ب بهونه ی باغ و مهمونی و دورهمی پانشید برید...

ازدست کسی ک نمیشناسید چیزی نگیرید تا بخورید یا بکشید..

موردایی رو میبینیم ک چ بلاهایی سر دخترای کشورم داره میاد

سر ناموسامون داره میاد...

ی ذره واسه خودمون ارزش قائل بشیم لطفا...

هرجایی ک دعوتمون کردن که قرار نیس ما بریم

ن گفتن رو یاد بگیریم...

امیدوارم ی کاری نکنیم ک بعدا پشیمانی ببار بیاد....



.
.
.

...
...
💢

روزی از روزها تاجری در یکی از روستاها، مقدار زيادي  گندم و جو خرید و گونی‌ها را در ماشینش گذاشت و می‌خواست آن‌ها را به شهر ببرد و به انبار انتقال دهد.
در بین راه از پسری بچه‌ای سؤال کرد که تا خارج شدن از روستا چقد راه است و چقد طول میکشد؟ پسربچه پاسخ داد: درصورتی که آرام و آهسته بروید حدود ۱۰ دقیقه ديگر به جاده اصلی می رسید، ولی درصورتی که بخواهید با سرعت حرکت کنید ۳۰ دقیقه و یا احتمالا بیش‌تر طول بکشید تا به جاده اصلی برسید.
تاجر از این که در پاسخ پسر تضاد وجود داشت ناراحت شد و فکر کرد او پسرک بی تربیتی است که تاجر را به بازي گرفته پس به پسرک بد و بی راه گفت و پایش را بر پدال گاز گذاشت و به سرعت حرکت کرد.
ولی پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ خودرو به سنگی اصابت کرد و با تکان خوردن خودرو، تمامی محصول به زمین ریخت. تاجر وقت زيادي براي جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و زمانی که خسته و کوفته به طرف ماشین بر می‌گشت یاد حرف‌های پسر بچه افتاد و هنگامی که منظور وی را فهمید که جاده پر از کلوخ است پس بقیه راه را آهسته و بااحتیاط طی کرد.

Hana
Hana
من واقعا دلداری دادن بلد نیستم 🚶‍♀️

aliaga
aliaga
@nurse احوال آق دکترمون:ارادت

Shahan
Shahan
از یه جایی به بعد...
انقدر زمین خوردم که دیگه هیچ دردی حس نکردم.
انقدر آهنگ گوش دادم که دیگه با کسی حرف نزدم.
انقدر تو اتاقم موندم که دیگه دلم نمیخواست بیرون برم.
انقدر خندیدم که یادم رفت بضی وقتا گریه کردنم خوبه.
انقدر حواسم به بقیه بود که خودمو یادم رفت.
از یه جایی بعد ، انقدر تو خودم بودم ؛
که وقتی به خودم اومدم تا چشم کار میکرد آدماییو دیدم که غریبه بودن برام و هرچقدر بیشتر سعی می کردم تو جمعشون باشم...
بیشتر احساس تنهایی می کردم.

...
...
💢

گدایی ٣٠ سال کنار جاده ای می‌نشست.
یک روز غریبه ای از کنار او گذر کرد.
گدا طبق عادت کاسه خود را به سمت غریبه گرفت و گفت:‌ بده در راه خدا
غریبه گفت: چیزی ندارم به تو بدهم؟
آنگاه از گدا پرسید: آن چیست که رویش نشسته ای؟؟ گدا پاسخ داد: هـیچی، یک صندوق قدیمی ست. تا زمانی که یادم می آید، روی همین صندوق نشسته ام.
غریبه پرسید: آیا تاکنون داخل صندوق رادیده ای؟
گدا جواب داد: نه!
برای چه داخلش را ببینم؟؟ دراین صندوق هیچ چیزی وجود ندارد.
غریبه اصرار کرد چه عیبی دارد؟
نگاهی به داخل صندوق بینداز.
گدا کنجکاو شد و سعی کرد در صندوق را باز کند.
ناگهان در صندوق باز شد و گدا باحیرت و ناباوری و شادمانی مشاهده کرد که صندوقش پر از جواهر است.

👈 من همان غریبه ام که چیزی ندارم به تو بدهم اما می گویم نگاهی به درون بیانداز.
نه درون صندوقی، بلکه درون چیزی که به تو نزدیکتر است {درون خویش}
صدایت را می شنوم که می گویی: اما من گدا نیستم.

⭕⭕⭕گدایند همه ی کسانی که ثروت حقیقی خویش را پیدا نکرده اند.⭕⭕⭕

خانوم میم
خانوم میم
های

رمضانی خانوم
رمضانی خانوم
سلام به انصار ساینایی و مهاجرین فیضی :D ضمن قدردانی از میزبانان گرامی لازم دیدم خدمت دوستان فیضی که مدام یقه آقای پوشه دار رو میگیرن عرض کنم قطعی فیض ناشی از یه مشکل فنیه که بعد از قطع برق و از مدار خارج شدن سیستم خنک کننده دیتاسنتر سایت اتفاق افتاد. داریم تلاشمونو برای حلش میکنیم. صبور و شکیبا باشید و راه نیفتید اینور اونور آبرومونو ببرید :| لینک گروهی که موقت ایجاد شده تا رفع شدن مشکل به هم دسترسی داشته باشیم پیوست کردم [لینک]

fatme
fatme

چنان نماند
چنین نیز هم نخواهد ماند...!!

wolf
wolf
به تو می‌نویسم ای هم قبیله:
دردها کوچ خواهند کرد، دل‌هایمان از شادی آباد خواهد شد، قلب‌هایمان مملو می‌شود از حس آزادی و خورشید امید بر آبادی‌های تلخمان طلوع خواهد کرد؛ صبر کن.



EDRIS
EDRIS
ما از این شهر غریبه بی تفاوت کوچ کردیم
از رفیقا زخم خوردیم تا یه روزی بر نگردیم

Maryam
Maryam
من حذف شدن آدم‌ها رو به غریبه شدنشون
ترجیح میدم، واقعاً ترجیح میدم بدونم که
فلان آدم از زندگیم رفته و دیگه
هیچ نسبتی باهام نداره تا اینکه بدونم
همچنان هست ولی بود و نبودش فرق
چندانی نداره، دوست دارم از آدم‌ها خاطره
به جا بمونه، نه صرفاً یه چهره‌ و اسم آشنا:)

حسین
حسین
یوقت زشت نباشه که
به هوس یه غریبه میگیم عشق ورزیدن
ولی به دلواپسی مادر میگیم گیر دادن

❤
دلش می خواست به تنهایی از آنجا
برود و تا حد ممکن دور شود.به
جایی برود که هیچکس را نشناسد،
که غریبه ها واقعا غریبه باشند،فقط
سخره ها باشند و پرنده ها....

❤
امشب، شب عجیبی بود
داشتم با مامانم دردودل میکردم که
یهو چیزی ازم پرسیدم که برای
چند ثانیه قفل کردم
گفت: دلت گیر دلیِ؟
موندم بهش چی بگم..
میگفتم خواستمش و نخواست؟
گفتم: نه مامان جان، من کجا عاشقی کجا😅
گفت: خلاصه حواست باشه،
اگه یه روزم دلت گیرِ دلی شد
اون دل لیاقت دلت رو داشته باشه
الهی هیچکی تو عشق شرمنده دلش نشه♥️

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو