رها
پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود
مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود
یاد باد آن صحبتِ شبها که با نوشین لبان
بحثِ سِرِّ عشق و ذکرِ حلقهٔ عُشّاق بود
پیش از این کاین سقفِ سبز و طاقِ مینا بَرکِشند
مَنظَرِ چشمِ مرا ابرویِ جانان طاق بود
از دَمِ صبحِ ازل تا آخرِ شامِ ابد
دوستی و مِهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حُسنِ مَه رویانِ مجلس گر چه دل میبُرد و دین
بحثِ ما در لطفِ طبع و خوبیِ اخلاق بود
بر درِ شاهم گدایی نکتهای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بِنْشَستَم خدا رزّاق بود
❤️رشتهٔ تسبیح اگر بُگْسَست معذورم بدار
دستم اندر دامنِ ساقیِ سیمین ساق بود❤️
در شبِ قدر ار صَبوحی کردهام، عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنارِ طاق بود
شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد
دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود..
❤️
گِلآرِه
یه افسانه هست که میگه:
استخوانهای شانه ، باقی مونده از بالهایی هستن که یه شخص داشته
قشنگه...
محمّد
هم اکنون صدای مشدّد را از حرم امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می شنوید
رها
من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ دلکَشَم
مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بیغَشَم
گفتی ز سِرِّ عهدِ ازل یک سخن بگو
آنگَه بگویمت که دو پیمانه دَر کَشَم
من آدمِ بهشتیَم اما در این سفر
حالی اسیرِ عشقِ جوانان مَه وَشَم
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
اِسْتادِهام چو شمع، مَتَرسان ز آتشم
شیراز معدنِ لبِ لَعل است و کانِ حُسن
من جوهریِّ مُفلِسَم، ایرا مُشَوَّشَم
از بس که چَشمِ مست در این شهر دیدهام
حقّا که مِی نمیخورم اکنون و سَرخوشم
شهریست پُر کِرشمهٔ حوران ز شِش جهت
چیزیم نیست وَر نه خریدارِ هر شِشَم
بخت ار مدد دهد که کَشَم رَخت سویِ دوست
گیسویِ حور گَرد فشاند ز مَفْرَشَم
حافظ عروسِ طَبعِ مرا جلوه آرزوست
آیینهای ندارم از آن آه میکشم
❤️حافظ❤️
رها
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش میدارم
به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام
خونِ دل عکس برون میدهد از رخسارم
پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد
آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم
پاسبانِ حرمِ دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نَگْذارم
منم آن شاعرِ ساحر که به افسونِ سخن
از نِیِ کِلک، همه قند و شِکَر میبارم
دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کُنَد بیدارم؟
چون تو را در گذر ای یار نمییارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم؟
دوش میگفت که حافظ همه روی است و ریا
بجز از خاکِ درش با که بُوَد بازارم؟
❤️حافظ❤️
سلام عزیزم ، مرسی از به یاد بودنت
حیف نمیتونم گوش بدم ، در اولین فرصت حتما گوش میدم
شامی جونی
نوشت بشه .همونی که رها جون گفت
سلام گلم فداتشم فدای سرت
عزیزززززم
ممنون 😍😍😍❤❤🌺🌺🌺
نوش روحتون