گفتم: این باغ ار گل سرخ بهاران بایدش؟
گفت: صبری تا کران روزگاران بایدش
تازیانهی رعد و نیزهی آذرخشان نیز هست
گر نسیم
و بوسههای نرم باران بایدش
گفتم
آن قربانیان پار
آن گلهای سرخ ؟
گفت: آری
ناگهانش گریه آرامش ربود
وز پی خاموشی طوفانیاش
گفت: اگر در سوکشان
ابر میخواهد گریست
هفت دریای جهان
یک قطره باران بایدش
گفتمش
خالیست شهر از
عاشقان وینجا نماند
مرد راهی تا هوای کوی یاران بایدش
گفت: چون روح بهاران
آید از اقصای شهر
مردها جوشد ز خاک
آن سان که از باران گیاه
و آنچه میباید کنون
صبر مردان و
دل امیدواران بایدش
۱ موافق
1397/07/10 - 19:32