تو ماشین خوابم برد
نرسیده به اداره بیدار شدم تابلو شهر دیدم .
گفتم مهندس چرا برگشتی اداره
گفت ها جی میگی
من مجدد سه بار تکرار کردم
گفتم چیزی جا گداشتی
کم موند از ماشین بپره بیرون از چرت پرت گفتنام
باز خوب بود ماشین اداره بود ماشین خط بود
امشب مهمان زندگی پس از زندگی بودم
پ.ن: فکر کردم عصر و باید بریم خونه نه اداره
😑😑
من عصرها دم غروب از خواب بیدار میشم
فکر میکنم ،سحر هست
یه بار قشنگ سفره انداختم
اومدم سحری بخورم
مامانم نذاشت
عالی بود
وااای