جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
Saleh
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
نزدیک عیده، بیماری بد موقع و مشغله های شرکت باعث شدن انقد عقب بمونیم
چاره ای نبود باید یه ساعت بیشتر میموندیم که تا عید سرفصل ها رو برسونیم
واسه همین دیرم شده بود و گرنه خعیلی کم پیش میاد از تایم جا بمونم...
گاهی بعضی شوخیا و حرفا بین دانشجوها زده میشه و اتفاق می افته که بهتره ما نشنویمشون
واسه همین من به ندرت از درب اصلی خارج می شم ؛
امشب بر خلاف همیشه از درب اصلی دانشگاه زدم بیرون
باید زودتر خودمو میرسوندم خونه، منتظرم بوود!
صداشون خیلی بلند بود، انقدری بلند که میشد از فاصله چند ده متری واضح کلماتشون و تشخیص داد
دختر نوجونی که سر پدر میانسالش فریاد میزد و با الفاظ تحقیرآمیز و رکیک به کم کاری محکومش می کرد...
اگه پسر بود حداقل یه چشم غره پیش من داشتش...
نگاهم با نگاه خسته ی اون مرد خجالت زده تلاقی کرد، لبخندی رد و بلد کردیم...
کلاه و تا رو پیشونیم کشیدم و سعی کردم صورتم و بیشتر پشت شال گردن و یقه های بلند پالتوم پنهون کنم.
درب اصلی...
این و برا داداش و آبجی های نوجونم می نویسم
من احساسات تو با همه وجودم درک می کنم
ولی یه روز می رسه که متوجه میشی پدر و مادرت با همه کم بوداشون
هر کاری که در توانشون بوده برات انجام دادن...
متاسفانه با لینک خود ویدیو، پخش نمیشه
چندین بار تلاش کردم آخرش متوجه شدم که باید از لینک اشتراک گذاری استفاده کرد
اینجوری که فهمیدم مدیر اینجا خودش برنامه نویسه تحت وب
گویا از سال 93 هم اینجا استارت کار و زده
چرا یه دستی به سر و گوش سایت نمی کشه؟
نزدیک عیده، بیماری بد موقع و مشغله های شرکت باعث شدن انقد عقب بمونیم
چاره ای نبود باید یه ساعت بیشتر میموندیم که تا عید سرفصل ها رو برسونیم
واسه همین دیرم شده بود و گرنه خعیلی کم پیش میاد از تایم جا بمونم...
گاهی بعضی شوخیا و حرفا بین دانشجوها زده میشه و اتفاق می افته که بهتره ما نشنویمشون
واسه همین من به ندرت از درب اصلی خارج می شم ؛
امشب بر خلاف همیشه از درب اصلی دانشگاه زدم بیرون
باید زودتر خودمو میرسوندم خونه، منتظرم بوود!
صداشون خیلی بلند بود، انقدری بلند که میشد از فاصله چند ده متری واضح کلماتشون و تشخیص داد
دختر نوجونی که سر پدر میانسالش فریاد میزد و با الفاظ تحقیرآمیز و رکیک به کم کاری محکومش می کرد...
اگه پسر بود حداقل یه چشم غره پیش من داشتش...
نگاهم با نگاه خسته ی اون مرد خجالت زده تلاقی کرد، لبخندی رد و بلد کردیم...
کلاه و تا رو پیشونیم کشیدم و سعی کردم صورتم و بیشتر پشت شال گردن و یقه های بلند پالتوم پنهون کنم.
درب اصلی...
این و برا داداش و آبجی های نوجونم می نویسم
من احساسات تو با همه وجودم درک می کنم
ولی یه روز می رسه که متوجه میشی پدر و مادرت با همه کم بوداشون
هر کاری که در توانشون بوده برات انجام دادن...
میشه لینک ویدیوتو پست کن پخش میشه
متاسفانه با لینک خود ویدیو، پخش نمیشه
چندین بار تلاش کردم آخرش متوجه شدم که باید از لینک اشتراک گذاری استفاده کرد
اینجوری که فهمیدم مدیر اینجا خودش برنامه نویسه تحت وب
گویا از سال 93 هم اینجا استارت کار و زده
چرا یه دستی به سر و گوش سایت نمی کشه؟
@hadi