جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
یاس
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
سالگرد فوت پدر بزرگم اول دی هست
مامانم رو بشدت دوس داشت و تک دختر بود مامانم و راه دور
شب یلدا خونه کسی دعوت بودیم خدابیامرز زنگ میزنه خونمون داداشم میگه نیست بعدا اومد میگم زنگ بزنه
اون موقع گوشی همراه کم بود
وقتی برمیگردیم مامانم میگه بابا بزرگ زنگ زد فردا صب بهش زنگ میزنم الان خوابن
صبم با زنگ تلفن ک حامل خبر فوت پدربزرگم بود بیدار شد
تو حسرت شنیدن صدای دخترش رفت
از اون موقع تاحالا حتی اگه بدترین جا باشم و دستم بند ، زنگ بزنن جواب میدم میگم زنگ میزنم بهتون، بی پاسخ نمیذارمشون
منم همینطور
پس واسه چی شماره من رو گرفتی
منم
همه تلفن جواب نداده هستین ،چی را ؟
هرچه غارمون عمیق تر بیشتر
عسک م مگه می افته
من درون گرا نیستم از تلفن متنفرم
منم تست گفت درونگرام
ولی جواب تلفن رو فعلا میدم ،تا بعد ببینم چه شکلی میشم
احتمالا میانگرایی
این بعد از من کش رفتی
نامه بنویسم برات؟
پس بنویس برای من و یاس
من از جواب ندادن گذاشته به شماره ناشناس فوبیا دارم
اشنا هم همین
میزارم قطع کنه پیام میدمپیام بده
البته کسی که باهاش خیلی راحت باشم استثناس
وااااا چه کاریه خو
ازینجا بوی خون میاد
از من گفتن بود دیگه
بعدا کسی اعتراض نکنه ک چرا نگفتی..
گوشی ببره تا گوشش
چطور بره ادم بکشه
نتیجش این میشع ک شماره تماس ردو بدل شده
جزوه ردوبدل شده
شما هم ادرس خونه رو بدین تا سوغاتی ها تموم نشده
ن بابا شوخی کردم راضی نیستم
خدا خیرتون بده
جفتمون شیرازی هستیم
نه سمانه حال داره بزنگه نه من حال دارم جواب بدم
من شماره دادم
ولی
شماره ی ندادی
همانا
والا فقط عیب میزارین روی دختر شیرازی ها
من غیر مامان بابام ، بقیه رو از اینکارا کردم
سالگرد فوت پدر بزرگم اول دی هست
مامانم رو بشدت دوس داشت و تک دختر بود مامانم و راه دور
شب یلدا خونه کسی دعوت بودیم خدابیامرز زنگ میزنه خونمون داداشم میگه نیست بعدا اومد میگم زنگ بزنه
اون موقع گوشی همراه کم بود
وقتی برمیگردیم مامانم میگه بابا بزرگ زنگ زد فردا صب بهش زنگ میزنم الان خوابن
صبم با زنگ تلفن ک حامل خبر فوت پدربزرگم بود بیدار شد
تو حسرت شنیدن صدای دخترش رفت
از اون موقع تاحالا حتی اگه بدترین جا باشم و دستم بند ، زنگ بزنن جواب میدم میگم زنگ میزنم بهتون، بی پاسخ نمیذارمشون