مدیرشون از بچه ها میخواد که ۱۵۰ تومن بیارن برای پک اموزشی
و باید معلم هم ازش درس بده
اون سه تای بچه طلاق و دختری که پدرش معتاد نمیارن
و خواهرم تا فشاری بهشون نیاد از مدیر خواهش می کنه برای بچه های طلاق قسطی کنه
می مونه نفر چهارم ظاهرا هم‌ پدر داره هم مادر
چند بار خواهرم بهش میگه باید پول بیاری
میره در گوش ابجیم میگه خانم‌معلم من بابام‌معتاده نداریم
این میگذره
اردو دارن و مبلغ ۵۰ تومن میگیرن
دوباره با حالت خجالت و سختی میگه خانم‌معلم‌من نمیام
ابجیم میگه تو هم دانش اموز منی مثل بقیه و تو هم میای پولت خودم دادم دیگه نبینم خودت از بقیه جدا بدونی
بچه از خوشحالی میزنه زیر گریه و می پره بغل معلم
این بچه همیشه نمره ش بیست و همیشه سر کلاس بود حتی اگه مریض باشه تا یه روز نمیاد خواهرم از بقیه می پرسه فاطمه جرا نیومده کسی خبر نداشت
فرداش فاطمه زنگ تفریح میره پیش معلم و میگه خانم بخدا من به خاطر شما میام مدرسه از درس خوندن بدم‌میاد
سال دیگه هم‌میخام مردود شم تا باز تو معلمم باشی
خانم
بخدا بابام دزد نیست
بابام معتاد ولی پلیس هممون گرفت دادگاه بودیم
بابام داشت زباله ها از سطل اشغال جمع میکرد پلیس بهش شک کرد
تبریه هم شد .
و سیل که از چشم فاطمه میریزه رو زمین و خواهرم که تمام تلاشش میکرد جلو خودش بگیره و پا به پای دانش اموزش گریه نکنه
فاطمه بغل می کنه بهش میگه تو باید درس بخونی تو انتخاب نکردی بچه کی باشی اما دست خودت پدرت و ماددرت رو هم خوشبخت کنی همه بچه ها مشکل دارند
یکی بایاش مریض یکی باباش رهاش کرده ولی تو بابات رهاتون نکرده دوستتون داره
مهم نیست مریض یا شغلش چیه
همین که صبح بابات می بینی خیلی خوشبختی بابات پول حلال میاره
من خوشحالم تو دانش اموزمی
تو باید قوی باشی و فقط به اینده و درست فکر کنی




فاطمه الا خوش خط ترین و نفر اول کلاسشون چنان به باباش محبت می کنه که هر صبح باباش می بوستش و کتاباش میزاره تو کیفش