جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
aliaga
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
شیمی با اینکه خوب بودم ولی متنفر بودم هیچ وقت بیشتر از سه فصل نخوندم
فقط برا پاس شدم می خوندم
ریاضی و فیزیک ولی عشق بودن .
ادبیات هم شیرین
ولی دستور زبان تیف بهش
به بهانه شروع ماه مهر، تصمیم گرفتم از تصمیم وزارت فخیم و فهیم آموزش و پرورش مبنی بر حذف بعضی از دروس قدیمی مثل «#خانواده_آقای_هاشمی »، «#کوکب_خانم»، «#حسنک_کجایی؟» و «#تصمیم_کبری» حمایت کنم.
یکی از جذابترین درسها برای من، درس سفر خانواده آقای هاشمی و زنگ تعلیمات اجتماعی بود که انگار من هم با بال خیال با آنها همسفر میشدم، ولی چه خوب که حذف شد، آن سالها آقای هاشمی کارمند اداره پست کازرون بود که به اداره پست نیشابور منتقل شده بود، آنقدر اوضاع مالی کارمندیشان خوب بود که سر راهشان در هر شهری توقف و سیر و سیاحت کردند ولی حتما تا الان آقای هاشمی بازنشسته شدند و با زحمت و التماس به این و آن نگهبان یک شرکت خصوصی شده چون حقوق کارمندی کفاف اجارهخانه، انواع قسط و قبض و خورد و خوراک و پوشاک را نمیدهد. پسرشان علی که آن سالها کلاس سوم بود و هرسال با تمام ما دهه شصتیها همکلاسی، بعد از گرفتن لیسانسش، چون که نه پول داشت و نه پارتی، حالا با یه پراید قسطی مدل ۸۴، به تهران آمده و راننده اسنپ شده تا شاید بتواند چهارسال دیگر پولی برای عروسی با نامزد پنج سال عقدکردهاش دست و پا کند، خواهرش مریم هم که یک سال از او کوچکتر بود وضع بهتری ندارد، با مدرک فوق لیسانس حالا در یکی از سالنهای زیبایی ناخنکار شده، مادرشان طاهره خانم هم بخاطر قرض زیاد و نگرانی بابت آینده فرزندانش دچار افسردگی و ناراحتی اعصاب شده، مادربزرگ که آن سالها با آنها زندگی میکرد، مبتلا به آلزایمر شده ولی آقای هاشمی توان تهیه داروهای مادرش ندارد.
کوکب خانم مادر عباس که زن باسلیقهای بود و از مهمانان سرزدهاش با نیمرو و ماست و کره و پنیر پذیرایی میکرد حالا با این تورم حتی توان خرید یک شانه تخممرغ را ندارد و هربار با صدای زنگ خانه بند دلش پاره میشود.
ما دیگر نمیپرسیم حسنک کجایی؟ چون اصلا حق پرسیدن نداریم حسنکها یا در زندان خودکشی میکنند یا کلا ناپدید میشوند، ما مدتهاست سراغ هیچ حسنکی را نمیگیریم.
کبری هم دیگر اصلا کتاب نمیخواند که زیر درختی جا بگذارد، سرش را در شبکههای اجتماعی با خبر تغییر جنسیت فلان بازیگر، دستگیری فلان رقاصه و اخبار زرد و بیمفهوم گرم کردهاند.
من که موافقم با حذف همچین دروس ناامیدکنندهای، از همین تریبون کمال تشکر و قدردانی را بابت این تصمیم به جا و شایسته از #وزارت_آموزش_و_پرورش دارم.
الان همشون آف میشن با
@mahdiim
خخخخخ وای وای
تازه من مازو خیسم بودم
خودم می نداختم روش
ببینین چقد پسر خوبیم ک خاطرات گینسیتونو یادآوری نمودم
ما از اینا داشتیم ،پشتش گرد بود
اومدم تمیزش کنم
افتاد زمین ،شیشه ش و خودش ترکید
بیچاره آیهان
مقصر خودشه ، میخواست محکم سرجاش بشینه
خوبه که
همیشه وسایل خونه ش نو و تمیز هست
بگو فوقش خانم دکتر میان مسدودت میکنن دا
کسی جرعط ندارع رو حکم من حرفی بزنه
ن خیالت تخت اخوی
هرکی باز خواستت کرد بگو مدیر فضای زیرآبی گفته
باز گیر داد اسمشو بگو زیرآبیشو قط کنم تا خفه شه
به شیر حسین وصیتی ندارین
شیر بها که یه چی دگ بود
۵۰۰ میلیارد بدهی گذاشتی برا بدبختا
آره یادش بخیر
معلم منطق درس میداد ب مخ ما نمیرف
آخرش بهش گفتیم آقاااا این منطق کجای قبر بدادمون میاد آخه
منطق حفطی محص نیسا روابط و استدلال بیخود
شیمی با اینکه خوب بودم ولی متنفر بودم هیچ وقت بیشتر از سه فصل نخوندم
فقط برا پاس شدم می خوندم
ریاضی و فیزیک ولی عشق بودن .
ادبیات هم شیرین
ولی دستور زبان تیف بهش
وای وای وای مطالعات اجتماعی رو بگو واقعا تف ب سازندش
خوب بود که کتاب داستانی بود برا خودش
این هاشمیم کل ملت ایرانو ایسگا کرده بودا لنتی
منی که نمیفهمم چی میگین
خانواده هاشمی
یدونه سرچ کنین
خانواده آقای هاشمی
ببینین چطوری دهه ی شصتیا و هفتادیارو ایسگا کرده بودن
سرنوشت خانواده آقای هاشمی چه شد؟
به بهانه شروع ماه مهر، تصمیم گرفتم از تصمیم وزارت فخیم و فهیم آموزش و پرورش مبنی بر حذف بعضی از دروس قدیمی مثل «#خانواده_آقای_هاشمی »، «#کوکب_خانم»، «#حسنک_کجایی؟» و «#تصمیم_کبری» حمایت کنم.
یکی از جذابترین درسها برای من، درس سفر خانواده آقای هاشمی و زنگ تعلیمات اجتماعی بود که انگار من هم با بال خیال با آنها همسفر میشدم، ولی چه خوب که حذف شد، آن سالها آقای هاشمی کارمند اداره پست کازرون بود که به اداره پست نیشابور منتقل شده بود، آنقدر اوضاع مالی کارمندیشان خوب بود که سر راهشان در هر شهری توقف و سیر و سیاحت کردند ولی حتما تا الان آقای هاشمی بازنشسته شدند و با زحمت و التماس به این و آن نگهبان یک شرکت خصوصی شده چون حقوق کارمندی کفاف اجارهخانه، انواع قسط و قبض و خورد و خوراک و پوشاک را نمیدهد. پسرشان علی که آن سالها کلاس سوم بود و هرسال با تمام ما دهه شصتیها همکلاسی، بعد از گرفتن لیسانسش، چون که نه پول داشت و نه پارتی، حالا با یه پراید قسطی مدل ۸۴، به تهران آمده و راننده اسنپ شده تا شاید بتواند چهارسال دیگر پولی برای عروسی با نامزد پنج سال عقدکردهاش دست و پا کند، خواهرش مریم هم که یک سال از او کوچکتر بود وضع بهتری ندارد، با مدرک فوق لیسانس حالا در یکی از سالنهای زیبایی ناخنکار شده، مادرشان طاهره خانم هم بخاطر قرض زیاد و نگرانی بابت آینده فرزندانش دچار افسردگی و ناراحتی اعصاب شده، مادربزرگ که آن سالها با آنها زندگی میکرد، مبتلا به آلزایمر شده ولی آقای هاشمی توان تهیه داروهای مادرش ندارد.
کوکب خانم مادر عباس که زن باسلیقهای بود و از مهمانان سرزدهاش با نیمرو و ماست و کره و پنیر پذیرایی میکرد حالا با این تورم حتی توان خرید یک شانه تخممرغ را ندارد و هربار با صدای زنگ خانه بند دلش پاره میشود.
ما دیگر نمیپرسیم حسنک کجایی؟ چون اصلا حق پرسیدن نداریم حسنکها یا در زندان خودکشی میکنند یا کلا ناپدید میشوند، ما مدتهاست سراغ هیچ حسنکی را نمیگیریم.
کبری هم دیگر اصلا کتاب نمیخواند که زیر درختی جا بگذارد، سرش را در شبکههای اجتماعی با خبر تغییر جنسیت فلان بازیگر، دستگیری فلان رقاصه و اخبار زرد و بیمفهوم گرم کردهاند.
من که موافقم با حذف همچین دروس ناامیدکنندهای، از همین تریبون کمال تشکر و قدردانی را بابت این تصمیم به جا و شایسته از #وزارت_آموزش_و_پرورش دارم.
چشم