من همیشه فوبیای گیر کردن تو آسانسور داشتم!
امروز بحمدالله توفیق حاصل شد آسانسورمون خراب شد و توش گیر کردم و تا اومدن نجاتم دادن کلی وقت اون تو بودم...
واقعا به این نتیجه رسیدم که گیر کردن تو آسانسور اصلا چیز خاصی نیست و فوبیام کاملا ریخت...
این رو میشه به سایر فوابی(جمع مکسر فوبیا) هم سرایت داد و اساسا از امروز صبح به بعد نگاه فلسفیم به دنیا یه جور دیگه شده!
خدایا حقیقتا شکرت
۵ موافق
1402/09/07 - 22:41
حاجی چه حسی داشت؟ اونجا به چی فکر میکردین؟ چه مدت داخل موندین؟
حس خاصی نداشت!
روضه پلی کردم و نشستم به گوش دادن...
بعد از نماز صبح که از مسجد برمی گشتم گیر کردم و اون وقت صبح کسی نبود نجاتم بده
خیلی موندم
بعصی چیزها ترسش از خود قضیه کشنده تره
منم رو رانندگی این فوبیا رو دارم
ولی من هر چقد تو شرایط فوبیایی بودم، بدتر شدم:/
تعداد فوبیاهامم کم نیس
یکیش تماس و زنگناشناس
یهو گوشی دیدم یه نفر بالا ده بار زنگ زده بلاکش کردم ولی کلا دیگه مامانمم زنگ بزنه حالم بد میشه :/
بدتر شدم بهتر نه
فردت پس فردا فکر کنم کلا گوشیم خاموش کنم
شب تنها باشم، مخصوصا وقتی دیگه همه جا ساکت میشه و همه میخابن://////ینی قشنگ مرگ رو ب چشم خودم میبینم :/
هزارپا هم یکی دیگه از ایناس :/این دوتا از همه چی بیشتر
اولاش خیلی سخت بوووووود
رختخوابم میذاشتم پشت درهال و تمام وسایل شکستنی ها و وسایل فلزی میذاشتم تو مسیر تنها پنجره که به کوچه راه داره و نمی دونم چطور خوابم میبرد و با کوچکترین صدا چنان میپریدم تا ساعت ها تپش قلب بودم
باورم نمیشه الان میگیرم تخت میخوابم کاش روزی فوبیا این تلفن لعنتی هم تموم شه
یه باگی ولی دارم
وقتی حال روحیم خوب نیس؛ نگرانم یا افسردگی اینا کلا سر پا هم باشم خواب می رم و اصلا انگار میرم کما و فکر کن با اون ترس و لرز نشسته پشت در خوابم می برد
من الان اینحوری ام ک اگه شوهرم و بچه م توی هال خواب باشن، من برم توی اتاق خواب نمیتونم بخابم حتی اگه همه چراغا روشن باشه :/واااای وقتی همه مردم میخابن و همه جا ساکت میشه یهو وسایل خونه قولنج میشکنن(" title="(" />
من خوابگاه هم تنهایی خوابم نمیبرد لامپ تا صبح روشن میزاشتم با اینکه اتاقای بغلی پر آدم بود
همچنین خوشی سلامتی روزی خودت و عزیزانت
فوبیا خودش کلمه اینگلیسیه
چطو براش ژمع مکسر نوشتید؟