جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
جانم❤
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
سن از 30 ک بگذره این چیزا بی معنی میشه بنظرم... چون آدما فقط دنبال آرامشن نه اینکه هی رفتار و حرف بقیه رو رمز گشایی کنن...
اصلا هم خودشون رو توی استرس موندن یا نموندن کسی نمیذارن...
بودین دمتون گرم خوشیم دور هم، نخاستین باشین هم در پناه حق.. دیگه بنظرم حوصله ی ادا و اصول رو ندارن
بخون کیف کن کاتب بنگار . که یاری از دیار غریبه عشق شد . و در پی خیال روی دلبر .تا اورا بدید جان بجان تسلیم حق کرد .از طبیب پرسیدن او چگونه قالب تهی کرد . از عشق بود . طبیب گفت نه بلکه از وحشت دیدار یار زشت رو بود .
👌
جديلة شعرك
دع العالم يستريح مرة أخرى …
🌸🌸🌷
موهای خود را ببافید
بگذار دنیا دوباره آرام بگیرد..
سن از 30 ک بگذره این چیزا بی معنی میشه بنظرم... چون آدما فقط دنبال آرامشن نه اینکه هی رفتار و حرف بقیه رو رمز گشایی کنن...
اصلا هم خودشون رو توی استرس موندن یا نموندن کسی نمیذارن...
بودین دمتون گرم خوشیم دور هم، نخاستین باشین هم در پناه حق.. دیگه بنظرم حوصله ی ادا و اصول رو ندارن
تفسیر و ترجمه از رها .
o, o دانم..شرح حال دلپریش ما در چه می بینید کاتب
نسخه خود بر ما نه نهید . که در ما اثری نی گذارد . کاتب
عاقبت خاک گل کوزه گران خواهم شد
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی،
سرمست بدم چو کردم اين عياشی
با من به زبان حال میگفت سبو:
من چون تو بدم، تو نيز چون من باشی!
صبر کن کامل بدم..کاتب/خخخ
.و اما عشق
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست..........تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
عاقبت خاک گل کوزه گران خواهم شد
۶۵
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی،
سرمست بدم چو کردم اين عياشی
با من به زبان حال میگفت سبو:
من چون تو بدم، تو نيز چون من باشی!
۶۸
زان کوزهی می که نيست در وی ضرری،
پر کن قدحی بخور، بمن ده دگری؛
زان پيشتر ای پسر که در رهگذری،
خاک من و تو کوزه کند کوزهگری.
۶۹
بر کوزهگری پرير کردم گذری،
از خاک همی نمود هر دم هنری؛
من ديدم اگر نديد هر بیبصری،
خاک پدرم در کف هر کوزهگری.
۷۰
هان کوزهگرا بپای اگر هشياری،
تا چند کنی بر گل مردم خواری؟
انگشت فريدون و کف کيخسرو،
بر چرخ نهادهای، چه میپنداری؟
۷۱
در کارگه کوزهگری کردم رای،
در پلهی چرخ ديدم استاد به پای
میکرد دلير کوزه را دسته و سر،
از کلهی پادشاه و از دست گدای!
۷۲
اين کوزه چو من عاشق زاری بوده است،
در بند سر زلف نگاری بوده است؛
اين دسته که بر گردن او میبينی:
دستی است که برگردن ياری بوده است!
۷۳
در کارگه کوزهگری بودم دوش،
ديدم دو هزار کوزه گويا و خموش؛
هر يک به زبان حال با من گفتند:
«کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش؟»...
۷۸
چون مرده شوم، خاک مرا گم سازيد،
احوال مرا عبرت مردم سازيد؛
خاک تن من به باده آغشته کنيد،
وز کالبدم خشت سر خم سازيد.
۷۹ *
چون درگذرم به باده شوييد مرا،
تلقين ز شراب ناب گوييد مرا،
خواهيد به روز حشر يابييد مرا؟
از خاک در ميکده جوييد مرا.
۸۰ *
چندان بخورم شراب، کاين بوی شراب
آيد ز تراب، چون روم زير تراب،
گر بر سر خاک من رسد مخموری،
از بوی شراب من شود مست و خراب.
بخون کیف کن کاتب بنگار . که یاری از دیار غریبه عشق شد . و در پی خیال روی دلبر .تا اورا بدید جان بجان تسلیم حق کرد .از طبیب پرسیدن او چگونه قالب تهی کرد . از عشق بود . طبیب گفت نه بلکه از وحشت دیدار یار زشت رو بود .
چی از ان خیام هست دست نوشته خودم بود . رباعی ها مال یکی دیگه
یه زمون اسمم رباطیک بود