جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
جانم❤
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
زنی را میشناسم من که/شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پر شور است/دو صد بیم از سفر دارد
زنی را می شناسم من/که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن/درون آشپزخانه
سرود عشق می خواند/نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون /امیدش در ته فرداست
زنی را می شناسم من/که می گوید پشیمان است
چرا دل را به او بسته/ کجا او لایق آنست
زنی هم زیر لب گوید/گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد/چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟/ زنی آبستن درد است
زنی نوزاد غم دارد/زنی می گرید و گوید
به سینه شیر کم دارد/زنی با تار تنهایی
لباس تور می بافد/زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند/ زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان/تمام سهم او اینست
نگاه سرد زندانبان/زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر/ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر/ زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد/زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند/زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را/ ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش/چه بد بختی چه بد بختی
زنی را می شناسم من/که شعرش بوی غم دارد
ولی می خندد وگوید/که دنیا پیچ و خم دارد
زنی را می شناسم من/ که هر شب کودکانش را
به شعر و قصه می خواند/ اگر چه درد جانکاهی
درون سینه اش دارد/زنی می ترسد از رفتن
که او شمعی ست در خانه/اگر بیرون رود از در
چه تاریک است این خانه/زنی شرمنده از کودک
کنار سفره ی خالی/که ای طفلم بخواب امشب
بخواب آریو من تکرار خواهم کرد/سرود لایی لالایی
زنی را می شناسم من/ که رنگ دامنش زرد است
شب و روزش شده گریه/که او نازای پردرد است
زنی را می شناسم من/که نای رفتنش رفته
قدم هایش همه خسته/دلش در زیر پاهایش
زند فریاد که : بسه/ زنی را می شناسم من
که با شیطان نفس خود/هزاران بار جنگیده
و چون فاتح شده آخر/به بدنامی بد کاران
تمسخر وار خندیده/زنی آواز می خواند
زنی خاموش می ماند/زنی حتی شبانگاهان
میان کوچه می ماند/ زنی در کار چون مرد است
به دستش تاول درد است/ ز بس که رنج و غم دارد
فراموشش شده دیگر/جنینی در شکم دارد
زنی در بستر مرگ است/زنی نزدیکی مرگ است
سراغش را که می گیرد/ نمی دانم ,نمی دانم؟
شبی در بستری کوچک/زنی آهسته می میرد
زنی هم انتقامش را/ز مردی هرزه می گیرد
زنی را می شناسم من...