💢
#هر_شب_یک_حکایت
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت. از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.
مردی حکیم که از آن مسیر عبور میکرد، ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد:
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری
حکیم به کفاش گفت:این سوزن منبع درآمد توست. این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور میاندازی!
اگر از کسی رنجیدیم، خوبیهایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم. آن وقت ضمن اینکه نمکنشناس نبودهایم تحمل آن رنج نیز آسانتر میشود.
لااایک سمانه جونم
فدا مدات
عزیزی
مثل این حکایت میمونه پادشاهی عادت داشت هرزمان خربزه بخوره وزیرش رو صدا کنه و با اون بخوره یه روز که وزیرش رو صدا میکنه اول میده به وزیر بعد که خودش شروع به خوردش میکنه یهو خربزه رو پرت میکنه اونور! میگه وزیر تو چطووووووووووور اینقدر با لذت داری این خربزه تلخ رو میخوری و چیزی نمیگی؟وزیر میگه این همه عمر از دست تو خربزه شیرین گرفتم حالا یک بار که خراب درآمد باید دستت را رد کنم؟اینه معنی وظیفه شناسی
بله دقیقا
باید بدی ها رو آجر به آجر برداریم ، نه دیوار رو یهو بریزیم پایین
دیگه درست بشو نیست متاسفانه
چی؟؟؟؟
همین رفتار های اجتماعی که با همدیگه داریم..اگه گذشته یادتون باشه همسایه از همسایه خبر داشت..الان برادر از برادر خبر نداره
والا ما که همساده مون همیشه پیگیر احوالات هست
حالا برادرهای بقیه رو خبر ندارم
کلا منظورم این بود روابط ها مرده و شبیه سابق نیست..
رابطه که دست خودمونه
نه دیگ همش دست خودمون نیست گاهی اوقات برمیگرده به اقتصاد مثال میزنم برات
قدیما عید که میشد همه عادت داشتن دسته جمعی میرفتن اینور و اونور تو فامیل اما الان شرایط اینقدر افتضاح برادر خونه برادر شاید ماهی یه بار یه سر بزنه
مگه باید حتما توو مهمونی خورد ؟؟؟؟
چرا منظورمو نمیگیرین اخه میگم دوستی ها کم شده حالا به دلایل مختلف
باشد ، قبول کردم
امضا
احسنت