عشق حکایت
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
وندران برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوه ی معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود! از گدایان عار داشت
در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت.....
به حافظ دسترسی نداشتم اما یکهو دلم خواست این شعرو بنویسم و نوشتمش حالا بماند که تمامش یادم نیست و فقط همین چهار تا بیتش یادم بود
من کسی رو که دوست داشتم همینجوری صدا زدم یکبار
(آقای ؟)
اسم شما رو دیدم دلم تنگ شد براش
دلتنگی بد چیزی است . غیر داغون کردن روان آدم هیچ کاری نمیکند
حتمن حکمتی در دوری بوده.
ولی بله .دلتنگی ویران کنندست
دقیقا
هر جا هست تنش سلامت باشه.
انشا الله . ومن هم آرزوی سلامتی واسه شما میکنم
ممنون و همچنین