زندگی شبیه یک پازل است. هر کدام از آدم ها و اتفاقات زندگی یک قطعهی پازل هستند و ما یک زمان مشخصی را فرصت داریم تا پازل زندگیمان را کامل کنیم، تا همه چیز را سر جای خودش بگذاریم. پس به دنبال قطعات پازل می گردیم. بعضی از قطعات را هرگز پیدا نمی کنیم و میخواهیم با قطعه ی دیگری جایش را پر کنیم. اما میبینیم به زندگیمان نمی آید. میفهمیم
وصله ی تنمان نیست.
گاهی قطعه ای را پیدا می کنیم ولی نمیتوانیم در جای درست قرار دهیم. پس به جای قطعه ی دیگری قرار می دهیم و پازل را اشتباه می چینیم. با یک اشتباه همه چیز خراب می شود. با تجربه ای که از گذشته داریم از نو شروع می کنیم. آنقدر تکرار میکنیم که جایگاه هر اتفاقی را _ هر آدمی را _ در پازل زندگی پیدا کنیم.
اما بدترین قسمت پازل زندگی زمانی ست که قطعه ای گم می شود. یک قطعه ی مهم که هیچ قطعه ای _ هیچ آدمی _ نمی تواند جایش را پر کند. ما می مانیم و یک جایگاه خالی درست وسط قلبمان...
۳ موافق
1400/02/16 - 10:32
خیلی قشنگ