دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی صفحه 30
« پرده پوشي »
هر كه از كار بد و نيك بشر ، بي خبر است
كي بشر مي شود آن،كار بدش كار خر است
آنچه در مذهب رندان به نظر مي رسدم
فرق انسان حقيقي و هيولا و خر است
آنچه در مذهـب ما ، اجـر بزرگي دارد
پرده پوشي بُوَد آن ،هر كه كند مفتخر است
پرده ي نوع بشر،چونكه شريف است و عفيف
هر كه آن پرده دَرَد ،كه همان كور وكر است
در كثافات بشـر نيست ، كثيفـي مثل آن
آنكه هم راز بشـر مي بُوَد و پرده در است
عالم معنويـت را خبـري هسـت بزرگ
هر كه اين نكته نفهميد ، همان بي خبر است
عالم معنويـت صـد گـره بـگشاد زِ هم
بر همه كار گره گشته ، همان چاره گر است
آخر اي جمع بشـر، حيله و تزوير زِ كيست
گر كه در جمع بشر،كينه ور و حيله گر است
از دري آمده ايم ، از درِ ديگر بِـرَويم
كاروان راهت از اين كامسراي1 دو در است
آنكه بـر جمع بشـر ، چشم حسودي
۲ موافق
1399/12/11 - 07:54