شد محرم تا در غم جانان
غمخانه غمخانه شویم
از شراب غم از می ماتم
دیوانه دیوانه شویم
♥ هرسال دلم میگرفت صدای زنجیر زنی میاد ولی چون دخترم نمیشه برم و منتظر روز هفتم می موندم و عصری می رفتیم و اشک زنجیر ها را بر شانه های اندوه تک تک جوانان و کودکان نو پا میدیم و کاروانی از زنان و کودکان غل و زنجیر شده روی خار مغیلان جلو عقلمان را می بست
و
جنون یا حسینمان تا آسمان میرفت
الان دیگه صدای زنجیر هم نمیاید گوش های دنیایمان کر شده یا چه
شاید گناه این بود فقط محرمت حسینی بودیم که دیگر صدای طبل و زنجیر در کوچه های شیعیان نمی پیچد