نقش مویت دیدم و نقش دلم بر آب شد
خال رویت دیدم و این دیده ها پر آب شد
در تمنای وصالت جان شیرین بسپرم
جان من؛ فرهاد تو کی از غمت در خواب شد؟
یک دمی این مردم دیده ز خون عاری مباد
طرد گشتن از بر جانان به عشق آداب شد
تا به کی مجنون و شبگرد از فراق روی تو
این سپرده دل به بحر عشق تو غرقاب شد
رنگ رویا داری و همزاد عشقی و مهی
دل ربودی چون که دانی دل دگر نایاب شد
دل فریبی کردی و با این همه دل برده ای
نقش خاک خسته هم امشب دگر بر آب شد