گلت را نسبتی هرگز نمی باشد به رخسارش
به پیش ما دگر بگذار بلبل تیز بالی را
کجایی ای اجل رحمی به حال ناتوانان کن
به هجران بگذارنم چند ایام و لیالی را
اگر اینست باصاحب کمالان شیوهٔ گردون
خدا از ما نگیرد تا قیامت بی کمالی را
ز خون خود حنایی ساز شایق پنجهٔ همت
برون از آستین هرگز میاور دست خالی را