تو که نمی دانی دوست داشتنت چه بلایی می تواند به سرِ من بیاورد چطور از خود بیخودم کند و از یادم ببرد که
"زنی گفتند"
"مردی گفتند"
چشمهایم را ببندم به روی عرف به روی غرور و به روی تمامِ حرف ها و نگاه های بخیل زل بزنم به چشمهایت و بگویم حرفی که گفتنش دل می خواهد و بس؛