دارد يک چيزی يادم میآيد
من از عطرِ آهسته هوا میفهمم
تو بايد تازگیها از اينجا گذشته باشی!
گفتوگویِ مخفی ماه وُ پردهپوشی آب هم همين را میگويند.
ديگر نيازی به دعای دريا نيست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنيا خيلی خوب است،
بيا!
علامت خانهبودن من
همين پنجره رو به جنوب آفتاب است،
تا تو نيايی پرده را نخواهم کشيد....
۳ موافق
1398/03/21 - 18:21