سرم را بر سینهی زمین میگذارم
رودی آرام
اسبی سرکش
قطاری بی قرار
سگی ولگرد
مردی خسته
بهراستی
صدای پای تو
از کدام گوشهی این سرزمین خواهد وزید؟
آه ای مسافرِ خاموش
ظهور کن!
این قبیلهی بی عشق باید بفهمد
کسی که سر بر دامان زمین میگذارد
دیوانه نیست
عاشقی ست در انتظار...
نیکی فیروزکوهی
۱ موافق
1398/01/22 - 19:21