جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
wolf
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
کامنت اول:)
قشنگه بخونید
۴ موافق
1397/07/06 - 22:56
شب که دلتنگی بیاید سراغت کارت ساخته هست. تا خود صبح باید توی ذهنت داستانی تخیلی بسازی..
شب است، دلم گرفته، کارم ساخته هست. باید داستانی تخیلی بسازم!قصه از آنجا شروع شد که عصر بود و توی پارک قدم میزدیم. نمیدانستی دوستت دارم، نمیدانستی سرت که گرم خیالی جز من میشود دلم میترسد، نگران دوست داشتنم میشوم، نگران دوست داشتن معمولی ات میشوم، دلتنگ چشمهایت میشوم. عصر بود از همه چیزهای معمولی دنیا حرف زدیم، آنقدر قدم زدیم که به جاده شب رسیدیم. از شب فقط صدای ترس میآمد، اما صدای ترس کنار تو لباس آرامشش را به تن کرده بود. جایی برای منتظر ماندن برای دیدار با صبح میگشتیم، دوست داشتنم معمولی نبود که گفتم از شب میترسم که شاید در آغوشم بگیری. دوست داشتنت معمولی بود که گفتی شب که ترس ندارد! چند قدم از تو فاصله گرفتم که شاید دلت تنگم شود از آغوش شب بیرونم بکشی، دوست داشتنت معمولی بود که این داستان تخیلی را هزار خط هم ادامه بدهم به جایی ختم نمی شود...
به چشمهایت فکر می کنم و داستان را رنگ تخیل بیشتری میزنم. قصه از آنجایی شروع شد که عصر بود و توی پارک قدم میزدیم نمی دانستی دوستت دارم. دستهایت را که گرفتم چشمهایت عشق را از چشم هایم فهمید، دوست داشتن معمولی ات را کنار گذاشتی و در آغوشم گرفتی و مرا از آغوش شب جدا کردی، خواستم نگاهت را ببوسم که نزدیک تر آمدی، تابستان نفسهایت هوس آبتنی در دریای آغوشت را برایم زنده کرد، خواستم توی آن دریا غرق شوم و نگاهت را ببوسم که توی گوشم گفتی عزیزم یادت نرود این یک داستان تخیلیست و دوس داشتن من فقط یک دوست داشتن معمولیست...
عااااااااااااالی بووووووووود لاااااااااااااایک
عالی نگاهه مهربونتونهی" title="ی" />