یافتن پست: #یزد

Ahmad
Ahmad
من امشب در خیالِ خود، کنارت چای می نوشم ...
کنارت در نگاهِ تو ، به آغوشِ تو مدهوشم ...
من آن شمعِ جِگَر سوزم، به  چَشمانِ تو خاموشم ...
میانِ چِشمه ای جوشان، که با سردی هم آغوشم  ...
من آن بَزمِ خوش احوالم ، عروسی که سِیَه پوشم ...
مرا کردی رها در خود ، ولیکن عشق بر دوشم ...
تو با سازو دُهُل از دور، مرا کردی فراموشم 




پریا
پریا
سلام دوستان گلم
اگه این مدتی که اینجا بودم حرفی زدم که باعث دلخوری یا ناراحتیتون شد.به بزرگواریه خودتون ببخشین
هر بدی ازم دیدین حلال کنین
@shami
@sara-a
@Jonz_00
@ESRAR1
@shahin
@aliaga
@Samanh
مواظب خودتون و خوبیاتون باشین
خدانگهدار

shahin
shahin
تفلدت مبالک سهیلا جون:لاو الهی که همیشه به همراه خانواده ی گلت شاد و سلامت و موفق باشی و به همه ی آرزوهای قشنگت برسی:فوریو @sohila


محمّد
محمّد
تا دم مرگ رفتم و برگشتم
تا حالا به هیچ دارویی حساسیت نداشتم
رفتم دکتر سرم و آمپول زدم یهو نفسم بند اومد بدنم داغ کرد همه جا خصوصا زبونم شروع به خارش کرد
داشتم میرفتم که خدا منو بهتون برگردوند

마흐디에
마흐디에
ملت انتظار دارن فلسطین همچنان نزنه و عین بچه کوچولوها بشینه سرجاش تا اسرائیل هر غلطی خواست بکنه
خب مرتیکه تو حاضری همینجوری بشینی؟
هرچقدم بزننت بازم دست نمی‌کشی که
طرف این همه سال داشته با سنگ و چوب می‌جنگیده، بعد الان بگیم نه تو اشتباه کردی حمله کردی؟
نوبرید به مولا😐😐

رها
رها
چینگد دلم گرف :(الان چ وقت دل گرفتگیه آخه :ناراحت

یاس
یاس
اربا اربا :گگگ

محسن
محسن
مردی خسیس طلاهایش را در گودالی پنهان کرد و هر روز به آنها سر میزد.
یک روز یکی از همسایگانش طلاها را برداشت. مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت و شروع به شیون و زاری کرد.

رهگذری پرسید:
چه شده؟ مرد حکایت طلاها را گفت. رهگذر گفت: این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست، تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟

ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده از آن است!🌺

مآه
مآه
«مشکل از تو نبود
از من بود
با کسی حرف میزدم
که سمعک هایش را
پیش دیگری جا گذاشته بود»

.
.
سلام ظهر همگی بخیر{-69-}

بجز ایشون :قهر

@Samanh

بهار نارنج
بهار نارنج
بچه ها فصل دو زخم کاریُ بدون خرید ، از کجا دانلود کنم؟:هعی

سید ایلیا
سید ایلیا
مرا بی هوا نبوس!
دیوانه قلبم فرو می ریزد
مگر نمی دانی
شکوفه های بهاری
با هر نسیم کوچکی
می افتند به زیر پای درخت.
اینطور ویرانگر
مرا نبوس..

WeT
WeT
أ دیروز یسره داره بارون میزنه 😒😒😒

دنیــــــــــــرا  ملکه عشق
دنیــــــــــــرا ملکه عشق
تااا این جاااا تووو سکوووت و اررامش هست
بریم یک قدمی بزنیم در شهرر و بیاااییم :عینک

حضرت@دوست
حضرت@دوست
عندما يجف نظري في نظراتك
ابتسامتك تكسر قفل نظري


صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو