من امشب در خیالِ خود، کنارت چای می نوشم ...
کنارت در نگاهِ تو ، به آغوشِ تو مدهوشم ...
من آن شمعِ جِگَر سوزم، به چَشمانِ تو خاموشم ...
میانِ چِشمه ای جوشان، که با سردی هم آغوشم ...
من آن بَزمِ خوش احوالم ، عروسی که سِیَه پوشم ...
مرا کردی رها در خود ، ولیکن عشق بر دوشم ...
تو با سازو دُهُل از دور، مرا کردی فراموشم
#مرجان_یزدانی