یافتن پست: #سعدی

....
....
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است

شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است

صائب تبریزی

....
....
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

غزلیات سعدی

♡✓
♡✓
ﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺧﯿﺰﺩ 
         ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ

ﺑﺠﺰ ﺭﻭﯾﺖ ﻧﻤﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ 
          ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﯿﻨﻢ



aliaga
aliaga
از بهر عمرست
نه از بهر گرد کردن مال.
عاقلی را پرسیدند: کیست؟ و چست؟
گفت: نیک بخت آن که خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت.

مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد
که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد

باب هشتم

محسن
محسن
تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی
گل سرخ شرم دارد که چرا همی‌شکفتم


🪐

aliaga
aliaga
سعدی :

غلامِ دولتِ آنم که پای‌بندِ یکی‌ست
به جانبی متعلّق شد، از هـــزار بِرَست.
{-128-}

خانوم میم
خانوم میم
من نمی مانم میان برزخ وصل و فراق
باید امشب یا ببوسی یا فراموشم کنی

پ ن: اقای فاضل!
برادر! شما هم؟!

?
?
بدترین دوراهی دنیا رفتن و موندن نمیدونی بمونی یا بری البته هردو سختی داره{-137-}

هادی
هادی
پسر نوح، با بدان بنشست خاندان نبوّتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد.

...
...
💢

پسری‌ تصميم به ازدواج‌ گرفت، ليستی از اسامی دوستانش را كه بيش از ۳۰ نفر بودند را به پدرش داد و از او خواست كه با دوستانش تماس بگيرد‌ و آنها را برای روز عروسی دعوت كند، پدر هم قبول ميكند
روز عروسی، پسر با تعجب می‌بیند كه فقط شش نفر از دوستانش آنجا هستند، بشدّت ناراحت شد و به پدرش گفت: من‌ از شما خواستم تمام‌ِ‌ دوستانم را دعوت كنيد اما اينها كه فقط شش نفر هستند

پدر به پسر گفت: من با تك تك دوستانت تماس گرفتم و به آنان گفتم مشكلی برای تو پيش آمده و به كمك آنها احتياج داری
و از آنها خواستم كه امروز اينجا باشند
بنابراين پسرم نگران نباش، دوستان واقعی تو امروز همه اينجا هستند

دوست نَبوَد، آن که در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگی

دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
(سعدی)

aliaga
aliaga
:

ای ماهِ سرو‌قامت شُکرانهٔ سلامت
از حالِ زیردستان می‌پرس گاه‌گاهی

شیری در این قَضیت کِهتر شده ز موری
کوهی در این ترازو کمتر شده ز کاهی

ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم
وز رستَنی نبینی بر گورِ من گیاهی

پلاک313
پلاک313
🌸🍃🌸🍃

اگر مَردی دهانی شیرین کن

💚مردی به پهلوانِ قوی هیکلی ناسزا گفت،
پهلوان بسیار عصبانی شد؛
به طوری که از شدت عصبانیت از دهانش کف بیرون زد و بر سرِ ناسزاگو فریاد بسیاری کشید!
صاحبدلی از آنجا عبور می کرد و پهلوان عصبانی را دید و پرسید:
چرا پهلوانِ به این شجاعی چنین می کند؟
گفتند: کسی به او ناسزا گفته است.
صاحبدل گفت: هزار مَن وَزنه بلند می کند چطور طاقت ناسزا ندارد؟
او در بدن، پهلوان است ولی در روح، ناتوان.

مَردی به آن نیست که مُشت بر دهان کسی بزنی اگر مَردی دهانی شیرین کن...

📚گلستان سعدی

╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮

fatima
fatima
گر بیایی دهمت جان و
نیایی کُشدم غم.
من که بایست بمیرم!
چه بیایی
چه نیایی...

سعدی

....
....
یار با ما بی‌وفایی می‌کند
بی‌گناه از من جدایی می‌کند

شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا
جای دیگر روشنایی می‌کند

سعدی شیرین سخن در راه عشق
از لبش بوسی گدایی می‌کند

شامی
شامی
کله ی سحر
لنگ ظهر
دل شب
عاقا اعضاش چرا جابجا شده مگه نباید دل وسط باشه؟:-?:-S

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو