جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
هادی
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
[لینک]
گلستان خوانی : حکایت چهارم - طایفه دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعیت بلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب به حکم آنکه ملاذی منیع از قلّه کوهی گرفته بودند و ملجأ و مأوای خود ساخته. مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرّت ایشان مشاورت همیکردند که اگر این طایفه هم بر این نسق، روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد.
سخن بر این مقرر شد که یکی به تجسس ایشان برگماشتند و فرصت، نگاه میداشتند. تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام، خالی مانده، تنی چند مردانِ واقعه دیدۀ جنگ آزموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان شدند. شبانگاهی که دزدان باز آمدند، سفر کرده و غارت آورده، سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند. نخستین دشمنی که بر سر ایشان، تاختن آورد خواب بود. چندان که پاسی از شب در گذشت،
قرص خورشید، در سیاهی شد
یونس اندر دهان ماهی شد
مردان دلاور از کمین به در جَستند و دست یکانیکان بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند. همه را به کشتن اشارت فرمود. اتفاقاً در آن میان جوانی بود میوۀ عنفوان شبابش نو رسیده و سبزۀ گلستان عذارش* نو دمیده. یکی از وزرا پای تخت ملک را بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت: این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده و از ریعان جوانی تمتع نیافته. توقّع به کرم و اخلاق خداوند است که به بخشیدن خون او بر بنده منت نهد. ملک روی از این سخن در هم کشید و موافق رای بلندش نیامد و گفت:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
نسل فساد اینان منقطع کردن اولیتر است و بیخ تبار ایشان برآوردن که آتش نشاندن و اخگر گذاشتن. و افعی کشتن و بچه نگه داشتن، کار خردمندان نیست.
ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید برنخوری
با فرومایه روزگار مبر
که از نیِ بوریا شکر نخوری
وزیر این سخن بشنید. طوعاً و کرهاً** بپسندید و بر حسن رای ملک آفرین خواند و گفت: آنچه خداوند دام ملکه فرمود عین حقیقت است که اگر در صحبت آن بدان تربیت یافتی طبیعت ایشان گرفتی و یکی از ایشان شدی. امّا بنده امیدوار است که در صحبت صالحان تربیت پذیرد و خوی خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بغی و عناد در نهاد او متمکن نشده و در خبر است: کلُّ مولود یولدُ علی الفطرةِ فَاَبواهُ یهوّدانَه وَ یُنصرانه و یُمجّسانِه
با بدان یار گشت همسر لوط
خاندان نبوّتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد
این بگفت و طایفه ای از ندمای ملک با وی به شفاعت یار شدند تا ملک از سر خون او در گذشت و گفت: بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم.
دانی که چه گفت زال با رستم گرد
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
دیدیم بسی که آب سرچشمۀ خُرد
چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد
فیالجمله پسر را به ناز و نعمت برآوردند و استادان به تربیت او نصب کردند تا حُسن خطاب و ردّ جواب و آداب خدمت ملوکش در آموختند و در نظر همگان پسندیده آمد.
باری وزیر از شمایل او در حضرت ملک شمّهای میگفت که تربیت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قدیم از جِبِلّت او به در برده. ملک را تبسم آمد و گفت:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
سالی دو بر این بر آمد. طایفۀ اوباش محلت بدو پیوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت، وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بیقیاس برداشت و در مغاره دزدان به جای پدر بنشست و عاصی شد. ملک، دست تحسر به دندان گزیدن گرفت و گفت:
شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی؟
ناکس به تربیت نشود ای حکیم، کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ، لاله روید و در شورهبوم، خس
زمین شوره سنبل بر نیارد
در او تخم و عمل ضایع مگردان
نکویی با بدان کردن چنان است
که بد کردن به جای نیک مردان
----------------------
*شکل درست تر و رایجتر البته "عِذار" است اما چون بیشتر خوانندگان شعر حافظ «گلعُذار» تلفظ کردهاند ( گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس) خوانشگر متن هم چنین خوانده است که برای پارسیزبانان آشناتر است. تلفظ برخی کلمات در فارسی با اصل عربی متفاوت است مثل "شُمال" که در اصل "شِمال" است یا "جُنوب" که در اصل "جَنوب" است.
* تلفظ بر پایه نسخۀ محمد علی فروغی که در دهخدا هم چنین آمده. در نسخ دیگر به شکلهای دیگر هم آمده
الهی شکر .بگو مرگ بر امریکا
گرگ زاده عاقبت گرگ شود…..گرچه با آدمی بزرگ شود
این مدلش هم هست
ضرب المثل
[لینک]
گلستان خوانی : حکایت چهارم - طایفه دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعیت بلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب به حکم آنکه ملاذی منیع از قلّه کوهی گرفته بودند و ملجأ و مأوای خود ساخته. مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرّت ایشان مشاورت همیکردند که اگر این طایفه هم بر این نسق، روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد.
توو لینک حکایتش رو از زبان سعدی نوشته
درختی که اکنون گرفته است پای
به نیروی شخصی برآید ز جای
و گر همچنان روزگاری هلی
به گردونَش از بیخ بر نگسلی
سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
سخن بر این مقرر شد که یکی به تجسس ایشان برگماشتند و فرصت، نگاه میداشتند. تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام، خالی مانده، تنی چند مردانِ واقعه دیدۀ جنگ آزموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان شدند. شبانگاهی که دزدان باز آمدند، سفر کرده و غارت آورده، سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند. نخستین دشمنی که بر سر ایشان، تاختن آورد خواب بود. چندان که پاسی از شب در گذشت،
قرص خورشید، در سیاهی شد
یونس اندر دهان ماهی شد
مردان دلاور از کمین به در جَستند و دست یکانیکان بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند. همه را به کشتن اشارت فرمود. اتفاقاً در آن میان جوانی بود میوۀ عنفوان شبابش نو رسیده و سبزۀ گلستان عذارش* نو دمیده. یکی از وزرا پای تخت ملک را بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت: این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده و از ریعان جوانی تمتع نیافته. توقّع به کرم و اخلاق خداوند است که به بخشیدن خون او بر بنده منت نهد. ملک روی از این سخن در هم کشید و موافق رای بلندش نیامد و گفت:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
نسل فساد اینان منقطع کردن اولیتر است و بیخ تبار ایشان برآوردن که آتش نشاندن و اخگر گذاشتن. و افعی کشتن و بچه نگه داشتن، کار خردمندان نیست.
ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید برنخوری
با فرومایه روزگار مبر
که از نیِ بوریا شکر نخوری
وزیر این سخن بشنید. طوعاً و کرهاً** بپسندید و بر حسن رای ملک آفرین خواند و گفت: آنچه خداوند دام ملکه فرمود عین حقیقت است که اگر در صحبت آن بدان تربیت یافتی طبیعت ایشان گرفتی و یکی از ایشان شدی. امّا بنده امیدوار است که در صحبت صالحان تربیت پذیرد و خوی خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بغی و عناد در نهاد او متمکن نشده و در خبر است: کلُّ مولود یولدُ علی الفطرةِ فَاَبواهُ یهوّدانَه وَ یُنصرانه و یُمجّسانِه
با بدان یار گشت همسر لوط
خاندان نبوّتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد
این بگفت و طایفه ای از ندمای ملک با وی به شفاعت یار شدند تا ملک از سر خون او در گذشت و گفت: بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم.
دانی که چه گفت زال با رستم گرد
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
دیدیم بسی که آب سرچشمۀ خُرد
چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد
فیالجمله پسر را به ناز و نعمت برآوردند و استادان به تربیت او نصب کردند تا حُسن خطاب و ردّ جواب و آداب خدمت ملوکش در آموختند و در نظر همگان پسندیده آمد.
باری وزیر از شمایل او در حضرت ملک شمّهای میگفت که تربیت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قدیم از جِبِلّت او به در برده. ملک را تبسم آمد و گفت:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
سالی دو بر این بر آمد. طایفۀ اوباش محلت بدو پیوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت، وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بیقیاس برداشت و در مغاره دزدان به جای پدر بنشست و عاصی شد. ملک، دست تحسر به دندان گزیدن گرفت و گفت:
شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی؟
ناکس به تربیت نشود ای حکیم، کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ، لاله روید و در شورهبوم، خس
زمین شوره سنبل بر نیارد
در او تخم و عمل ضایع مگردان
نکویی با بدان کردن چنان است
که بد کردن به جای نیک مردان
----------------------
*شکل درست تر و رایجتر البته "عِذار" است اما چون بیشتر خوانندگان شعر حافظ «گلعُذار» تلفظ کردهاند ( گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس) خوانشگر متن هم چنین خوانده است که برای پارسیزبانان آشناتر است. تلفظ برخی کلمات در فارسی با اصل عربی متفاوت است مثل "شُمال" که در اصل "شِمال" است یا "جُنوب" که در اصل "جَنوب" است.
* تلفظ بر پایه نسخۀ محمد علی فروغی که در دهخدا هم چنین آمده. در نسخ دیگر به شکلهای دیگر هم آمده
چقد سخت قدیما حرف میزدن هاااا
حتما دگ
ابوالفضل بیهقی هم همینجوری تاریخ نوشته
نه خب فارسی دری بوده
مثل الان تاجیکستان و افغانستان و اینا
عموی مامان من خدایش بیامرزدش
همین جوری حرف میزد، اونم با لهجه ی غلیظ مشهدی
چته هی بدو نیک میکنی؟
ینی اگه نوح بجای جک وجونورا بیشتر با بچه ش میگشت اینجوری نمیشد
عه