دل به او دادم که با جانش نگهداری کند
مرهم زخمم شود، جان مرا یاری کند
از همه عُشاق عالم ،چشم من او را گرفت
جای دل جان دادمش تا بلکه غمخواری کند
با خیال وصل او ، نامش شده ورد لبم
در هوایش تب کنم ، شاید پرستاری کند
روز و شب در فکر من رویای او می پرورد
چشم من جز او، از عالم حسِ بیزاری کند
لحظه ای از یاد او ،غافل نمی گردد دلم
بی هوایش جان من، احساس بیماری کند
دین و دنیایم شده چشمان رنگ قهوه اش
کاش دستان خدا، بر حال ما کاری کند...
روز خوبی داشته باشین
گفتی بر شیطون یا این مورد افتادم..خداوند گفت به ملکوت .من در قلوب همه هستم. مخصوصا مادر ها.برای محبت کردنبه فرزندان..شیطون هم گفت من که نمی توانممدام در همه جا باشم بس مادر زن و مادر شوهر را به جانشینی خود میگمارم .
ممنونم