دختر تنهای شب، ماه پریشان حال من
ب سرزده پیدا شدی در فال من؛
"یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور"
یوسف گمگشتهٔ من! جانِ من! دلبندِ من!
عشق من، امّید من، سازنده ی لبخند من!
مه رخ و شیرین سخن، شهزادهٔ رویای من!
ای تمام هستی ام، بانوی خوش آوای من!
ای همه جانم فدای یک نخ از زلف سرت
عشق من غنچه به غنچه بر تمام پیکرت