یافتن پست: #رویای
·
س
g.h.o.l.a.m.a.l.i
من عاشق تو هستم من تو رو می پرستم
یه عمره عاشقانه به انتظار نشستم
تو ماه اسمونی فرشته زمینی
برای قلب خستم پناه اخرینی
بی تو گل وا نمیشه دردم دوا نمیشه
دلم تا دنیا دنیاست از تو جدا نمیشه
عاشقم من دنیای من تویی تو
عاشقم من رویای من تویی تو
من عاشق تو هستم من تو رو می پرستم
یه عمره عاشقانه به انتظار نشستم
تو ماه اسمونی فرشته زمینی
برای قلب خستم پناه اخرینی
بی تو گل وا نمیشه دردم دوا نمیشه
دلم تا دنیا دنیاست از تو جدا نمیشه
عاشقم من دنیای من تویی تو
عاشقم من رویای من تویی تو
رها
اینجا روستای رباط چن کیلومتری شهرستان باغملک توی استان خوزستان خودمونه.gif ":اکلیلی")
پریروز اینجا بودیم برا‌تولد خواهرزاده م ولی نشد عکس بگیرم ،یعنی اینقد سرگرم بودیم یادم رف :/الان این اسکرین از یه ریلز توی اینستا هست ،گفتم ببینید اینجا چقد گشنگه و لذت ببرید
اینجا روستای رباط چن کیلومتری شهرستان باغملک توی استان خوزستان خودمونه
پریروز اینجا بودیم برا‌تولد خواهرزاده م ولی نشد عکس بگیرم ،یعنی اینقد سرگرم بودیم یادم رف :/الان این اسکرین از یه ریلز توی اینستا هست ،گفتم ببینید اینجا چقد گشنگه و لذت ببرید
رها
یکی از اتفاق های خوب امسالم وجود شما دوستای سایناییم بود،برا من که هیچ جا درد دل نمیکنم اگه اینجا و شما دوستای مهربون نبود نمیدونم باید چجوری این روزا رو میگذروندم....
پیشاپیش سال ۱۴۰۳رو ب همه تون تبریک میگم و از خدا میخام توی سال جدید هر چی از خدا میخاین بدون حساب و کتاب بهتون ببخشه
🩵🤍💙💚❤️
پیشاپیش سال ۱۴۰۳رو ب همه تون تبریک میگم و از خدا میخام توی سال جدید هر چی از خدا میخاین بدون حساب و کتاب بهتون ببخشه
🩵🤍💙💚❤️
یاس
خواستم نگم
ولی به قول دوستم
وطیفه اخلاقی بگم
اولش @hadi
بیشترین شناخت به من و پدرم داره و میدونه بابام چطور ادمی بوده
سرمایه دار ال بل نبود ولی قد حاج فلانی کله گند شهر معروف بود به مستجاب الدعوه بودن کسی مریضی داشت پدر میبرد براش قربانی دبح کنه
اواخر که نمیتونست و ترس حرام شدن بود نمیرفتن
باز چاقو میاوردن در خونه و از بابام میخواستن دعا بکنه
و حرف هایی که در مورد من اینده ام بهم می گفت رویاهای صادقه شون
و اما
دیروز که رفتم رای
من همیشه رای مجلس و شورا سفید مینداختم
دیروز یادم افتاد بابام همیشه اول صبح اول رای میداد
بعد برمیگشت سر راه نون میگرفت
می اومد ما رو هم بیدار میکرد صبحونه بخوریم بریم رای
به نیابت پدرم
و سلامتی مامانم قدم هام و رای رو نذر کردم
و الان یادم افتاد چرا دیشب بابا مهمون من بود
این رای دادن کار کوچیکی نبود
و به دست بابام رسید
ان شاالله
برام برا چندمین بار اثبات شد ؛
جدای از تمام کاستی ها و مشکلات و فسادها
این انقلاب صاحب داره پاش خون های مقدسی ریخته شده
دشمن شادش نکنیم
ولی به قول دوستم
وطیفه اخلاقی بگم
اولش @hadi
بیشترین شناخت به من و پدرم داره و میدونه بابام چطور ادمی بوده
سرمایه دار ال بل نبود ولی قد حاج فلانی کله گند شهر معروف بود به مستجاب الدعوه بودن کسی مریضی داشت پدر میبرد براش قربانی دبح کنه
اواخر که نمیتونست و ترس حرام شدن بود نمیرفتن
باز چاقو میاوردن در خونه و از بابام میخواستن دعا بکنه
و حرف هایی که در مورد من اینده ام بهم می گفت رویاهای صادقه شون
و اما
دیروز که رفتم رای
من همیشه رای مجلس و شورا سفید مینداختم
دیروز یادم افتاد بابام همیشه اول صبح اول رای میداد
بعد برمیگشت سر راه نون میگرفت
می اومد ما رو هم بیدار میکرد صبحونه بخوریم بریم رای
به نیابت پدرم
و سلامتی مامانم قدم هام و رای رو نذر کردم
و الان یادم افتاد چرا دیشب بابا مهمون من بود
این رای دادن کار کوچیکی نبود
و به دست بابام رسید
ان شاالله
برام برا چندمین بار اثبات شد ؛
جدای از تمام کاستی ها و مشکلات و فسادها
این انقلاب صاحب داره پاش خون های مقدسی ریخته شده
دشمن شادش نکنیم
حضرت@دوست
در رویایم
صورتك محفورة بين جفوني، وهي نور عيوني، عيناك تنادي لعينيّ، يداك تحتضن يدي همساتك تطرب أُذني.
صورتك محفورة بين جفوني، وهي نور عيوني، عيناك تنادي لعينيّ، يداك تحتضن يدي همساتك تطرب أُذني.
حضرت@دوست
رویایی شیرین
حبي لك يزداد دون تفكير، صورتك لا تفارق خيالي فأنا دومًا أتصور وجهك اللطيف، لقد استحوذ علي سحرك ولا أريد الابتعاد عنك، منذ أن التقيت بك عرفت بأنني وجدت حب حياتي، وعرفت حينها بأنك نصفي الآخر وشعرت بأنك تكملني، حتى عينيي الصغيرة رأت هذا السحر
حبي لك يزداد دون تفكير، صورتك لا تفارق خيالي فأنا دومًا أتصور وجهك اللطيف، لقد استحوذ علي سحرك ولا أريد الابتعاد عنك، منذ أن التقيت بك عرفت بأنني وجدت حب حياتي، وعرفت حينها بأنك نصفي الآخر وشعرت بأنك تكملني، حتى عينيي الصغيرة رأت هذا السحر
.gif ":پوکر"){kind=icon}
.gif ":وت"){kind=icon}
جانم❤
بغض ماه
قهـوه‌ی تُـرک لبان تو به کامم تلخ است
تو مگر شهـد لبت را به غم من زده ای؟
گفته بودی که دلت اهلیِ یک جای دگر
پس چرا جام تنت را به جم من زده ای؟
عطر مستی آید از کنج لب رویایی ات
تو مگر آن نفست را به دم من زده ای؟
منکه عمریست به چشمان تو آوار شدم
ای عجب! زلزله ات را به بم من زده ای
زانوانم بشکست و کمرم خاک تو خورد
فن استـادی خـود را به خَـم من زده ای
بغض آن مـاه، فـروغ رخ زیبـای تـو بــود
اشکی از گوشه چشمت به نم من زده ای
قهـوه‌ی تُـرک لبان تو به کامم تلخ است
تو مگر شهـد لبت را به غم من زده ای؟
گفته بودی که دلت اهلیِ یک جای دگر
پس چرا جام تنت را به جم من زده ای؟
عطر مستی آید از کنج لب رویایی ات
تو مگر آن نفست را به دم من زده ای؟
منکه عمریست به چشمان تو آوار شدم
ای عجب! زلزله ات را به بم من زده ای
زانوانم بشکست و کمرم خاک تو خورد
فن استـادی خـود را به خَـم من زده ای
بغض آن مـاه، فـروغ رخ زیبـای تـو بــود
اشکی از گوشه چشمت به نم من زده ای
يعشق
ما هي الحاجة إلى النار عندما تكون مشتعلة؟
خیلی کارها 😄
منظرتون این بود اگ "چه نیازی به آتش در حال سوختن است؟"
چی بگم خب نیاز دیگ لابد
ذوق مرگ میشم