• مینویسم به روی دفتر خویش
آسمان همچو صفحه دل من
• روشن از جلوههای مهتابست
•
• امشب از خواب خوش گریزانم
• که خیال تو خوشتر از خوابست
•
• خیره بر سایههای وحشی بید
• میخزم در سکوت بستر خویش
•
• باز دنبال نغمهای دلخواه
• مینهم سر بروی دفتر خویش
•
• تن صدها ترانه میرقصد
• در بلور ظریف آوایم
•
• لذتی ناشناس و رؤیا رنگ
• میدود همچو خون به رگهایم
درین عکسهای پی در پی حسنی نمیبینم
چشم بصیرت می خواهد داد . دلت را روشن کن دریابی
ن جدی میگم کاری به محتوای پست ندارم .
ضاهرش خیلی چشم ازاره
بخصوص ک رگباری پشت سر هم میاد
من دادا علاقه ای غیر گل ندارم. وگرنه انقدر تصویر دلربای زن هست. که نگو . من خوشم نمیاد
بیخی ظاهرا منظورم نرسوندم
الهی شکر