جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
fatme
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
سیدددد بیا مشاعره
۲ موافق
1399/09/24 - 20:26
@dearyourselfd
دیدی هنو قهری
الکی میگی به دل نگرفتم
جدی میگم من اهل قهر و این حرف ها نیستم. .داشتم اشعار شیخ بها را می خوندم
حال داریا
حال چی؟اشعار ..یا کتک کاری
اشعار:/
از نظر شما مشکلی ندارد .بفرماید
نه تو بگو اول
دفه قبلی من اول گفتم
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
تو طاعت حق کنی به امید بهشت
نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو
ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلو
تا خروش خفته را از دل برارم چاه کو؟
و اندر چمن فکنده ز فریاد غلغلی
مسکین چو من به عشق گلی گشته مبتلا
آنچه از دریا به دریا می رود
از همان جا کامد، آنجا می رود
دانه فلفل سیاه خال مه رویان سیاه. /هر دو جان سوزه اما این کجا و ان کجا
عه نوبتی کنین خو
الان من جواب تری رو میدم بعد سید جواب منو
به همین ترتیب
دلي كز معرفت نور و صفا ديد
به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد
دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق کم کردی وقار خویش را
امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی
دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد
بس که شبها گهر اشک بدامانم کرد
در اين دنيا كسي بي غم نباشد
اگر باشد بني آدم نباشد
داستان شب هجران تو گفتم با شمع
آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
در نامه نیز چند بگنجد حدیث عشق
کوته کنیم که قصه ما کار دفترست
دانه اي را كه دل موري از آن شاد شود
خوشي اش روز جزا تاج سليمان باشد
خراب کردی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ور نگفتندی چه حاجت کآب چشم و رنگ روی
ماجرای عشق از اول تا به پایان گفته اند
اخی حواسم پرت شد
اری
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
تا کی ز درد عشق تو نالد روان من
روزی به لطف از تو مثالی نیافته
هلال روی تو مارا بخواب برد رفیق
تری رفته
خو فکر کنم اشعار به ته رسید ..ما هنوز در خو یک کوچه ایم
من جاش میگم
هر که در کارها شتاب کند
خانه عقل را خراب کند
دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیده ام که دم به دمش کار شست و شوست
تو مپندار كه خاموشي من
هست برهان فراموشي من
نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده ام
و شام بهتیرین گذینه شعر بفرماید
نوش جان سید
لذت بردیم ممنون از همراهیت