جهان اردی جهنم بود پیش از آمدن هایت
نمی گنجید در باور شود روزی تو پیدایت
خدا یک شب گل مریم به دست ابر داد و بعد
چکید از آسمان باران به گلبرگ نفس هایت
نسیم از کوچه باغ سبز نامت آمد و رد شد
شمیم گریه ای پیچید در آغوش دنیایت
کشید آن گونه نازت را به روی بوم نقاشی
که حیران ماند حتا خود از آن تصویر زیبایت
پری بانوی من! چرخی بزن در قصر آیینه
مرا بگذار تا حیران بمانم در تماشایت*
کسی فکرش نمیکرد اینهمه دیوانه ات باشم
که بعد از قرنها دوری کنم در شعر پیدایت
ستاره در ستاره شمع روشن کرده ام امشب
بیا و فوت کن ای ماه من در جشن فردایت
هر آن شعری که می گویم برای توست بانویم
تمام واژه ها ارزانی خاک کف پایت
۲ موافق
1403/03/04 - 00:14
چ گلدا
من سنین ننه یریندیم دایو چیه
مجددا چ گلدا