گفتم فراموشت کنم
دیدم که همراز منی
چون شمع خاموشت کنم
دیدم تو آغاز منی
من گفته بودم با دلم
شاید تو آرام منی
افسوس ز عمر لحظه ها
فریاد ازاین بی حاصلی
این سینه دارد یادتو
این دل پر از فریاد تو
آخر تو بی مهرو وفا
هردم به من کردی جفا
از سردی چشمان تو
این قلب چون ویرانه ایست
جسمی که زخم آلود غم
روحی که چون دیوانه ایست
رفتی و بعد از رفتنت
مهتاب تنها مانده است
در خاطرات آینه
تصویر گل جامانده است
1394/01/13 - 06:49