بر گرفته از کتاب نسیم رحمت
کتاب نسیم رحمت اثر محمد بن محمد عوفی - طاقچه
گرهگشا
عزیزان ! بپذیرید که جز خداوند هیچکس گره گشا نبوده،بل گره ها را نیز افزون می کنند.و اگر انبیاء و اولیاء خداوند جز خداوند را نمی خواستند و نمی خواندند از این رو بود که جز او کسی را گرهگشا نمی دانستند
و یکی از این پیامبران پاک موسی است که جوان و در آستانه تکلیف بود و تکلیف خود را در این دید که از مصر گریخته و راه بیابان را در پیش گیرد تا از جور و جفای جفاکاران دور و در امان باشد میان راه به چشمه ای می رسد کنار چشمه انبوه گوسفندان را می بیند،و نیز چوپان ها را،و در میان ایشان دو دختر عفیف و با حیاء که از شدت شرم و حیاء گوشه ای ایستاده اند که چوپانان گوسفندان خود را آب داده و چشمه را ترک گویند،تا آنان نیز به دور از چشم نامحرمان گوسفندان خود را آب داده و سیراب سازند..
(ادامه در دیدگاه)
دانلود کتاب ..
[لینک]
و در همینجا موسی پیش رفته و اجازه می خواهد تا گوسفندان آنان را آب دهد.و اجازه می دهند و آب می دهد.و گوسفندان سیراب شده و به راه می افتند، و دختران نیز به دنبال آنها حرکت می کنند.
و موسی نیز که چندی است چیزی نخورده و گرسنگی بر او غالب شده است، به کنار درختی آمده،و می نشیند،و تکیه می زند.
او با آنکه در خانه فرعون نَشو و نما یافت،و معلمی نداشت،اما تا آنجا بصیرت و بینایی داشت که مؤدب ترین و عاقل ترین مردم زمانه خود به شمار می آمد.
و این خود یک پیغام است به همه جوانان که در موج فسادها نیز می توان موسی شد.
از این رو به جای آنکه به پیش خلق خدا ابراز حاجت کند دست به آسمان گرفت و گفت.
«رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیٖرٌ»
خدایا! به همه خوبی ها و نعمت هایی که پیش از این بر من ارزانی داشته ای نیازمندم.
یعنی خدایا ! خانه می خواهم.و کسی می خواهم که جای مادر و پدر باشد.
و نیز می خواهم که معیشتم را تأمین کنی.
دختران به خانه رسیدند.
پدر که شعیب نام داشت و از پیامبران پاک الهی بود،شگفت زده پرسید:
امروز چه زود آمدید ؟ !
گفتند:پدر! جوانی نیرومند و امین در کنار چشمه بود و ما را یاری کرد.و
ص:66
آنگاه هر دو از پدر خواستند که او را بخواهد و در کار زندگی به کار گیرد.و شعیب پذیرفت.و آنان را به دنبال او فرستاد.
و موسی آمد.
خب تحقیقات تموم شد