رو سر بنه به بالین امشب مرا رها کن/
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن/
مائیم و موج سودا شب تا به روز تنها/
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن/
از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی/
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن/
وداع مولانا با فرزندش در روزهای واپسین عمر خود...
۱۱ موافق
1402/04/12 - 22:10
داستانش این بوده😐
داستان؟
اینو رشید کاکاوند دیدم تو ویدئو توی اینستا میخواند.گفت پسر کوچیکه مولانا که دل خوشی از مولانا و شمس نداشت شب آخر دید مولانا تو بسترش اینو میخواند
شب قبلش مولانا خواب دید یک پیرمرد دستشو به سمتش دراز می کنه و مولانا فهمید اخرای عمرشه.یه بیت وسطاش خواب دیشبش تعریف می کنه
آره شنیدم خطاب ب پسرش خونده.. چون مولانا خب کسی بوده ک درس قرآن میخوانده و آموزش میداد بعد با شمس ب رقص و سماع رسید و... برا همین از چشم همه افتاد و خونواده ش عم خیلی اذیت شدن
اره اخرش میگه
دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره، عشقی است چون زمرّد
از برقِ این زمرّد هین دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من، ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن
اوهوم شعرشو کامل خوندم... چقد حال مولانا عجیب بوده..
حال منو داشت وقتی همزمان از چندتاتون پی وی دالم
پی وی پیام بدم بهت شاد شی 😶😐
نمیدونم شما بهش چی میگین
😐 😐 😐
داستانش این بوده ب چ زبونیه
جووون ذوق کردم
😐😐😐
آخه گفتی نمیدونم شما چی بهش میگین! واقعا متوجه نشدم
اون خط آخری که نوشتین
انتهای شعر
منظورم این بود نمیدونستم قضیه ی این شعر که مولانا سروده چی بوده. اون خط آخری که نوشتین متوجه شدم برای چی این شعر رو سروده
آهان اون استیکر پایان جمله ذهنمو درگیر کرده بود :/
خب خداروشکر
سر ب بالینت گذارم یکشبی
ترک خواب ش یکشبی
قلیون و عرق بساط ب راه ش
لهب و لعب پس کی ب راهه
سلام پدرام به دافهای ساینا
ی کار رو کارعاش اضافه ش چیزی نیس و مشکلی نداره
من در بالین ب ماساژ مشغولم چ ناز اونوری شو یکم دیگه بماساژمت باز
عاشق این شعرم البته خیلی هم غمگین میشم
اوهوم :دل
بیا ببینمت
هر کی ک دم دستم باشه
اصغر آقا بقال هم خوبه
وقت نمیخاد ک انگیزه میخاد ک داره
من ماساژورم ن اون
خودش گف انگیزه رو دارم
اینجا باید الی باشه یه جمع و تفریق اعدادی نشون بده تا هر دو نفر درگیر شین
پست عمومیه وگرنه ب حسابت میرسیدم
گرفتم دیگ