تحلیل ماهیت عشق از دیدگاه فلاسفه و عرفا
فرض اصلی ما در این مقاله معنی و ماهیت عشق و ارتباط آن با هستی یا وجود در چهار رساله (میهمانی، فی حقیقه العشق، سوانح العشاق و لمعات)می باشد که شباهتی درخور توجه دارند. در این مقاله سوال اصلی این است که آیا عشق قابل تعریف است یا قابل تعریف نیست؟ چرا عشق تن به تعریف نمی دهد؟ رابطه عشق با زیبایی، خیر، روح و در نهایت وجود چیست؟ آیا عشق یک تجربه درونی است، یا بیرونی و چرا؟ آیا با تمثیل ها و داستان های رمزی می توان حقیقت عشق را بیان کرد؟ چگونه؟
این مقاله به شیوه تحلیلی نگاشته شده است و اساس کار تفحص و جستجوی کتابخانه ای بود چرا که فراهم آوردن شرح و تفسیر شارحانی که درباره این آثار چهارگانه آثاری تألیف کرده اند نیاز به چنین روشی دارد.
همچنین هدف، یافتن ارتباط چهار رساله ی یاد شده با هم در تحلیل ماهیت و معنی عشق می باشد. آیا می توان چهار رساله مذکور را در معنا و مفهوم عشق با هم تطبیق کرد و به نحوی همسان ساخت؟
آیا این رساله ها یک سخن می گویند یا افتراق و جدایی بین آنها زیاد است.
تحلیل داده ها نشان می دهد که بین افلاطون که با زبان اسطوره و سهروردی که با زبان رمزی و سمبولیک سخن می گوید وجوه اشتراک و قرابت زیادی وجود دارد. غزالی که از عشق و روح و نسبتشان با یکدیگر سخن می گوید با عراقی که مفهوم وجود ابن عربی را نزدیک به مفهوم عشق می کند قرابت زیادی دارد و چرا که مرکز پیوند هر دو حقیقت ذاتیه انسان است.
مخاطبان این مقاله به سبب ماهیت موضوع کسانی هستند که تجربه عشق را لمس کرده باشند و شمه ای از بوی عشق به مشامشان رسیده باشد. چرا که دشوار است با زبان عقل بتوان یک امر درونی را که کیفیتی مکاشفه ای دارد بیان کرد. البته ما در این مقاله از زبان عقل بهره گرفته ایم اما هر قدر بیشتر درباره عشق سخن گفته شود آن در خفای بیشتر قرار می گیرد. می توان گفت عشق که با تجربه درونی همراه است جزء
حکمت ذوقی است نه بحثی. اهل ذوق قادر به درک آن هستند تا اهل بحث.
شارحان افلاطون و سهروردی در ایران هندوستان و پاکستان و نیز جهان غرب کسانی مانند تیلور فیچینو کربن، بورمان و ژان برن تفسیرهایی به رساله های مورد نظر نوشته اند. شارحان سوانح العشاق مثل ناگوری و شرح نور عثمانیه و همچنین تمهیدات و لوایح عین القضاه همدانی که بر این سنت هستند به نوعی می توان گفت شرح و تفسیر سوانح می باشند. یا در اشعه المعات جامی می بینیم که به نوعی شرح و تفسیر لمعات عراقی شده است.
بالنتیجه حقیقت عشق در افلاطون این است که ما را به افتخار ذاتی انسان و شناخت حقیقت خود می برد و این حقیقت تمامی سرمایه انسان تلقی می شود. سهروردی ما را به شناخت حقیقت عقل که صادر اول و همان حقیقت انسانی است می برد به واسطه عشق است که این حقیقت باز شناخته می شود. غزالی ما را به نظاره جان که با عشق درآمیخته است می برد. در چنین منظری جان خود را نظاره می کند و آن عین عشق است. و دست آخر، عراقی ما را به حقیقت وجوبی انسان که عین وجود است و نه حقیقت متعین و متکثر که عین عدم است می برد. این حقیقت وجوبی عجین با عشق است.
اهتمام ما در رساله حاضر مصروف به آن است که مقوله ی عشق را از دیدگاه دو فیلسوف، افلاطون و سهروردی، و دو عارف، احمد غزالی و فخرالدین عراقی مورد بررسی قرار دهیم، وجوه افتراق و متشابهات را در آنها نشان کند و به تأثیرات تاریخی آنها بپردازد. از هر یک از دو فیلسوف اثری که در شرح و بیان عشق بوده است، و از هر یک از دو عارف آنچه را که کوشیده اند به تجربه شخصی خود از مقوله عشق جنبه نظری بدهند انتخاب شد. از افلاطون رساله ی میهمانی یا ضیافت او، از سهروردی رساله فی حقیقه العشق دو نمونه شاخصی هستند که همت این دو متفکر، یکی از یونان باستان و یکی از اعصار میانی اسلامی، صرف تعیین و تبیین مفهوم عشق شده است. سوانح احمد غزالی که در نوع خود اثری بدیع درباره عشق تلقی می شود و همواره مورد شرح و تفسیر و یا تقلید بوده است، و رساله لمعات شیخ فخرالدین عراقی دو رساله عرفانی در برابر آن دو رساله فیلسوفانه هستند.
هر چهار شخصیت دورانسازی که آثارشان برای تدوین این رساله انتخاب شد متذکر این هستند که عشق غیر قابل توصیف و بیان است. عشق امری درونی و شخصی است؛ عاشق با عوالم عشق و حالات آن درگیر است و آنچه بیان می کند این عوالم و حالات است.
عشق نیز همچون وجود مفهومش در غایت ظهور و در غایت خفاست. به قول ابن
عربی اگر بخواهیم عشق را تعریف کنیم در همان حد وحدود رسمی و لفظی باقی خواهیم ماند. در واقع آن کس که مدعی تعریف عشق است پیداست که آن را نشناخته است. در واقع عشق همواره در پس پرده نهان است و هر کس به تصور خود یا به تجربه محدود بشری خود را از آن داد سخن می دهد. هر چند از هر زبانی که بشنویم نامکرر به نظر خواهد آمد.
کم و بیش تعریف مقوله عشق، ما را به یاد تمثیلی کهن می اندازد. در مورد فیلی که در خانه تاریک بود و هر کس دستی بر آن می کشید و تصور خود را از شکل هیأت فیل بیان می کرد.
آیا فیلسوفان و عارفانی که آثارشان اساس این تحقیق بوده است، در زمره همان کسان یاد شده در آن تمثیل کهن هستند؟ البته بی انصافی است که چنین برداشت کلی را به خود راه دهیم. در مورد اذهان نبوغ آسایی که آثارشان همواره مورد تتبع و تحسین خردمندان بوده است چنین طرز تلقی ای ناخوشایند بلکه غیر منصفانه است.
نخوانده لایک
می خوندی.
حوصله ندارم
مقاله پروزه ای بود در باره عشق ..چند پست پشت سر هم
محققی
خو تحقیق خوبه علم را نصبت به وجود حیات زیاد میکند
نسبت
فقط در زمینه عشق
در همه زمینه ها. گام به گام انسان باید قدم بردارد