💢
#هر_روز_یک_حکایت
یک روز قصابی گوشت تازه ای را توی مغازه آویزان کرده بود و به سمت دیگر مغازه رفته بود، گربه ی محل هم که از دور تماشا می کرد و دهانش آب افتاده بود، آرام آرام خود را به مغازه رساند ولی دستش به قلابی که گوشت از آن آویزان بود نمی رسید.
تخته ای را که قصاب روی آن گوشت را ساطوری می کرد زیر پایش گذاشت ولی تخته چرب بود و گربه به زمین افتاد. چند بار که این کار را امتحان کرد موفق نشد. و بالاخره با دیدن قصاب پا به فرار گذاشت و چون موفق نشده بود برای این که ضایع نشده باشد، دستش را جلوی بینی اش گرفت و گفت: " پیف پیف این گوشت بو می دهد !"
از آنوقت به بعد هرگاه کسی از کاری که از عهده اش بر نمی آید و یا چیزی که در اختیارش نیست بد گویی می کند این مَثَل را بکار می برند!
مترجمش کی بود؟
کی بودک زبان اون گربرو میفهمید؟؟
خخخخخ
زنده میخاما فقط
دخترونه بخندین ؟
پسرونشومگه نداره؟
@fatme یا ازین استیکرا برا پسراهم درست کنین یا کلا حذف کنین
اعتراض هم ممنوع
پسرونه ش اینه
تبعیض تا کی آخه
دخترا ناز هستن خو
شکلک مامان الی ، دست شما چکار میکنه
درس و مشق خشن م کرده