💢
#هر_شب_یک_حکایت
یکی نزد حکیمی آمد و گفت: خبر داری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده!
حکیم با تبسم گفت: او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید؛ تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی؟
یادمان نرود، هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنیها نباشیم.
دقیقا حرف همیشگی من
هر کی هر چی میخاد پشت سرم بگه ولی من نشنوم
سلام ، صبحت گوگولی مگولی
منم ، دگ طرف از چشمم می افته
ایهین
خوبی ؟؟سلما نخور دگ
دوماهه همش سلما میخولم دو روز خوب میشم روز بعدش بعدتر از قبل میشم
الهی بگردمت
آنتی بیوتیک هم که فکر کنم ،ندن بهت
از این دواها خونگی بخور ، جز گل گاو زبان
ن قرص میشه خورد ن ازون خونگیا همینجوری باید خوب شد
خوب میشی ، غصه نخولیا
ن من فقد سلما مخورم
بیا خوراکی بدمت ، سلما هم نخول
اخجون غذا