پنجشنبه هفته پیش عروسی دعوت بودم مادر داماد و یکی از خاله های داماد با بقیه خواهربرادراشون قهر بودن سر ارث و میراث واینجور چیزا یکی از برادراشون چندروز مونده به عروسی میره پیششون ومیگه که اگه فکر میکنید به من بیشتر ارث رسیده بیاید بدمش به شما ولی آشتی کنیم این دوتا خواهر قبول نمیکنن و عروسی بدون یه خاله و سه تا دایی برگزار میشه دیروز تشییع جنازه همون برادره بود که رفته بود پیش خواهراش برا آشتی کردن همون دوتا خواهر که قبول نکرده بودن آشتی کنن نشسته بودن تو مجلس ختمش ضجه میزدن و من چقدر ازشون بدم اومد حتما باید این بنده خدا میمرد تا اینا بیان و آشتی کنن
۵ موافق
1401/09/10 - 10:17
ادما وقتی میمیرن با ارزش میشن
حالا موجل ارث برطرف شد؟حرف برادره رو مکتوب کردن جایی؟
دقیقا
وای الی دیروز سردرد گرفتم رفتم مسجد
دخترش که گفتم۱۵ سالشه اصلا نای تکون خوردن نداشت دختر کوچیکه هم کلا نبود زنش و خواهرش هم همش گریه میکردن میگفتن ما امشب به دخترت چی جواب بدیم بگیم باباش کجاس
ارث مشکلی نداشت اون دوتا خواهره توهم داشتن فکر میکردن بقیه بیشتر از این دوتا ارث بردن
سخته خیلی سخته ولی ادما زود عادت میکنن به همه چی
عادت نکنن که نمی تونن زندگی کنن
اره واقعا
این دوتا خواهر میمردن موقع عروسی آشتی میکردن تا بقیه خواهر برادراشونم بیان عروسی
به زن اون مرحوم سپرده بودن اگه اینا اومدن چیزی نگی بهشون بربخوره
این بیچاره هم دلش سوخته منتظر بودن شوهر این بمیره بیان سراغش
موقعی که زنده بود کجا بودن
البته فکر نمیکردن برادرشون بمیره
ماخودمون باورمون نمیشد اما ناجور تصادف کرده بود
ممنون
از اینجور چیزا عبرت بگیریم
سعی کنید هرچیزی رو به دل نگیرین زیاد با کسی قهر نکنید مخصوصا عزیزانتون آدم خیلی چیزارو وقتی از دست میده تازه ارزششو میفهمه
خاک تو سرت با این سایتت @hadi یه ویرایش دیدگاهم نداره اه
فدای سرت باعث میشه ادم قبل گفتن حرفا یه دور مزه مزه اش کنه تو دنیا هم ویرایش نیست
فکر میکردم فقط شعره
داغشون که سرد شد همینا میان میگن آه ما بود
دقیقا
عبرت گرفتنمون هم فقط دو سه روز طول میکشه بعدش میشیم همونایی که بودیم
خوبه که دیگه ادامه نداده و تموم شده رفته
از بس چشم دنبال اون ماله برا همون برکت نداره
وای اون دوتا خواهر تا آخر عمرشون عذاب وجدان دارن..
دلم برای اون دوتا بیشتر از همه میسوزه ک سر مال دنیا با قهر از داداششون جدا شدن و همه اینا معلوم نیست چ ب سرشون بیاره.
داداشه پیش قدم شده بود برا آشتی ولی قبول نکردن
فاصله عروسی پسرش و مردن برادش فقط یه هفته شد
موقع تسلیت گفتن به عزادارا نمیتونستم حرف بزنم انقد بغض داشتم فقط لب میزدم که خدا رحمتش کنه
خدا رحمتشون کنه و به خانوادش صبر بده ان شاالله⚘⚘
ان شاالله