جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
Mehrab
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
ادم اینقد عقده ای... باشه بیخیال خان داداش... بخدا به دیگه نییتی برگشتم ولی هر چی فکر کردم دیدم نه من اینکاره نیستم ادم کینه و دشمنی نیستم شیطونو لعنت کردم و بی خیال شدم خخخخ
دعوامون سر یه بنده خدای دیگه... با حالی که 9 سال ازم بزرگتر بود اومدو با هم دوست شدیم بعد یه مدتی سن واقعی شو گفت منم بهم زدم دومرتبه التماس کرد گفت مجازیه اشکال نداره که و این حرفا... بعدشم تو بام قهر باشی من نمیتونم منم باش اشتی کردم
تقریبا یه سال اینا با هم حرف میزدیم... دیدم بنده خدا یه روز گفت خواستگار داشتم دیشب ردش کردم... گفتم چرا گفت بخاطر تو من فقط تو رو میخوام و ولا غیر... گفتم این نشد دیگه قرار شد فقط مجازی با هم باشیم نه اینکه تو از زندگیت و اینده ات دست کشیدی چسبیدی به من من و تو هیچ اینده ای با هم نداریم
سر همین دیگه جوابش ندادم... گفتم اول زندگی خودت مهمه اینده ات... هر وقت به خودتو زندگیت رسیدی من الویت دومت به عنوان دوست کنارت هستم و مشکلی هم ندارم... گفت نخیرم منو عاشق خودت کردی باید باهام ازدواج کنی منم بلاکش کردم بلاک که شد زورش اومد چپ و راست بهم فوحش میداد مظلوم نمایی میکرد که هی محمدامین ولم کرده رفته با دیگری
هدیه هم که تازه به سایت ما اضافه شده بود و شناختی ازمون نداشت در حالی که همه بچه ها سایت میدونستن حق با منه و اون دختره داره زور میگه اما هدیه بر عکس محض اومدنی با اون اشنا شد هر چی اون به هدیه میگفت اونم قبول میکرد دیگه دوتایی بهم فوحش میدادن منم از اون سایت رفتم
پس از چندی با یه اکانت دیگه برگشتم هدیه با من رفیق شد با هم رفتیم یه سایت دیگه اونجا بش گفتم ببین من فلانی ام الان تو این مدتی که با همیم چه بدی ازم دیدی که حرفا اونو گوش میکردی و با اون هم اواز میشدی فوحشم میدادی ها؟ سر همین اون رفت راهش منم به راه خودم ادامه دادم و هیچ وقت همدیگه ندیدیم تا اون روز که اومدم اینجا که اومد همچو رفتاری کرد گفتم کی هستی و چه دشمنی با من داری بعد گفت فلانی ام منم گفتم دیگه تو رو دورو برم نبینم که سر همین دعوامون شد
رو کیا مثلن
مرد باید خوش اشتها و خوش ذاعقه باشه...خخخخ
همیشه بخندی خان داداش حالا منو میشناسی یا نه؟؟؟؟
محمدامینم....
این عکس بچگیامه... پروفایل قبلیم عکس بزرگیام بود... چهره ام فرقی نکرده که چطو نشناختین؟؟؟
نه خوب سر دشمنی سه سال پیش هدیه با من مسدودم کردن منم پروفایل جدید ساختم اومدم
ادم اینقد عقده ای... باشه بیخیال خان داداش... بخدا به دیگه نییتی برگشتم ولی هر چی فکر کردم دیدم نه من اینکاره نیستم ادم کینه و دشمنی نیستم شیطونو لعنت کردم و بی خیال شدم خخخخ
دعوامون سر یه بنده خدای دیگه... با حالی که 9 سال ازم بزرگتر بود اومدو با هم دوست شدیم بعد یه مدتی سن واقعی شو گفت منم بهم زدم دومرتبه التماس کرد گفت مجازیه اشکال نداره که و این حرفا... بعدشم تو بام قهر باشی من نمیتونم منم باش اشتی کردم
تقریبا یه سال اینا با هم حرف میزدیم... دیدم بنده خدا یه روز گفت خواستگار داشتم دیشب ردش کردم... گفتم چرا گفت بخاطر تو من فقط تو رو میخوام و ولا غیر... گفتم این نشد دیگه قرار شد فقط مجازی با هم باشیم نه اینکه تو از زندگیت و اینده ات دست کشیدی چسبیدی به من من و تو هیچ اینده ای با هم نداریم
سر همین دیگه جوابش ندادم... گفتم اول زندگی خودت مهمه اینده ات... هر وقت به خودتو زندگیت رسیدی من الویت دومت به عنوان دوست کنارت هستم و مشکلی هم ندارم... گفت نخیرم منو عاشق خودت کردی باید باهام ازدواج کنی منم بلاکش کردم بلاک که شد زورش اومد چپ و راست بهم فوحش میداد مظلوم نمایی میکرد که هی محمدامین ولم کرده رفته با دیگری
هدیه هم که تازه به سایت ما اضافه شده بود و شناختی ازمون نداشت در حالی که همه بچه ها سایت میدونستن حق با منه و اون دختره داره زور میگه اما هدیه بر عکس محض اومدنی با اون اشنا شد هر چی اون به هدیه میگفت اونم قبول میکرد دیگه دوتایی بهم فوحش میدادن منم از اون سایت رفتم
پس از چندی با یه اکانت دیگه برگشتم هدیه با من رفیق شد با هم رفتیم یه سایت دیگه اونجا بش گفتم ببین من فلانی ام الان تو این مدتی که با همیم چه بدی ازم دیدی که حرفا اونو گوش میکردی و با اون هم اواز میشدی فوحشم میدادی ها؟ سر همین اون رفت راهش منم به راه خودم ادامه دادم و هیچ وقت همدیگه ندیدیم تا اون روز که اومدم اینجا که اومد همچو رفتاری کرد گفتم کی هستی و چه دشمنی با من داری بعد گفت فلانی ام منم گفتم دیگه تو رو دورو برم نبینم که سر همین دعوامون شد
بیخیال شدم خان عامویی اگه باز بهم گیر نده...