تقدیر پاییز
در روزگارم ابر باران خیز میخواهی
پیوسته در تقدیر من پاییز میخواهی
چشم انتظاریهای من پایان نمیگیرند
دنیای من را از غمت لبریز میخواهی
ای عشق! نورانی نکردی کوچههایم را
این شهر را تاریک و وهم انگیز میخواهی
از داغ عشقت باز امشب قلب من زخمیست
تا کی چنین شمشیر غم را تیز میخواهی
پایان ندادی در جهانم فصل سرما را
بر خانهی من بارش یکریز میخواهی