عشق جنون
یک شب اندر بزم شمع مهمان شد پروانه ای
گفت بر شمع از چه سوزی چون من دیوانه ای؟
در فراق روی ماهت خانه ویران گشته ام
روز وشب در حسرت دیدار جانان گشته ام
کی شود روزی بیایی جان به قربانی کنم
بهر رقص شعله ات آیینه گردانی کنم
روشنی بخش مزار و مونس جانان شوی
یک شبی در بزم ما پروانه ها مهمان شوی
جمله ما پروانه ها بر گرد تو پروانه ایم
از برای شعله ات ما عاشق و دیوانه ایم
بهر چه سوزی که اشگت همچو جیحون می شود؟
هر که بیند حال زارت همچو مجنون می شود
شمع گفتا خلق گشتم از برای سوختن
شعله های سر کشم از بهر جان افروختن
لیگ ای پروانه نا خوانده به مهمان آمدی
دست از جان شسته ودر بزم جانان آمدی