• در سینه هیچ نیست به جز آرزوی تو
پیشانی بلند تو در نور شمعها
• آرام و رام بود چو دریای روشنی
•
• با ساقهای نقره نشانش نشسته بود
• در زیر پلکهای تو رویای روشنی
•
• من تشنه صدای تو بودم که میسرود
• در گوشم آن کلام خوش دلنواز را
•
• چون کودکان که رفته ز خود گوش میکنند
• افسانههای کهنه لبریز راز را
•