لیلی گفت بس است دیگر بس است
و از قصه بیرون امد
مجنون دور خودش میچرخید
مجنون لیلی را نمی دید رفتنش را هم
لیلی گفت کاش مجنون این همه خود خواه نبود
کاش لیلی را میدید
خدا گفت لیلی بمان قصه بی لیلی را کسی نخواهد خواند
لیلی گفت
این قصه نیست پایان ندارد
حکایت است
حکایت چرخیدن
خدا گفت
مثل حکایت زمین
مثل حکایت ماه
لیلی بچرخ
لیلی گفت کاش مجنون چرخیدنم را میدید
مثل زمین ک چرخیدن ماه را میبیند
خدا گفت
چرخیدنت را من تما شا می کنم
لیلی بچرخ
لیلی چرخیدو چرخیدو چرخید
دور دور لیلی است
لیلی میگردد
و قصه اش دایره است
هزار نقطه دوار
دیگر ن نقطه ای
ن لیلی
لیلی!بگرد گردیدنت را من تماشا میکنم
لیلی!بگرد حکایت دایره باقیست
۱ موافق
1400/05/06 - 06:42