چشم خمار
می ریزد از لبان تو بس نازنین غزل،
از آبشار موی تو تا بر زمین غزل.
تا سرخی لبان تو بر واژه ها رسید،
آوه،چه شد،که شد چون انگبین غزل.
چشم خمار تو چون چشمه جاری شد،
غافل از آن که بود اندر کمین غزل.
ابروی چون کمان،تیر نگاه مست،
حقا،که کرده اند خلد برین غزل.
از عشق ما مگو در بیت های ناب،
حاشا،که می شود چون من غمین غزل.
این وزن و قافیه تنها بهانه بود
جانا، تو هستی خود زیباترین غزل