با دل ساده @من
قصه مون از جایی شروع شد
که تو منو برای تنهایت می خواستی
حال خرابم برات اصلا مهم نبود
منو تو برزخ میدیدی و کیف می کردی
گوشه ی لبت همش خنده بود و دَم نمیزدی
با خنده بی خودِت همش منو عذاب میدادی
بَسمه دیوار دل عاشقم شکست و چیزی نگو
آه از بی معرفتی تو و قلب نامردِت, عشق آبکی
این دل سربزیر من بی تو خوش بود برای خودش
من عاشق بودم و تو در پی نیرنگ و سوء استفاده از من
این همه از در به دری و غصه و ماتم بَس است
دلت از سنگ است و میخ عشق در دلت فُرور نمیره
بی جهت دلم از تب عشق تو خوش بود برای خودش
هر چی به خودم بَد کردم بَسمه و دور شو از من
آره طاقتم تاب شده از نامردی تو ای سنگ دل
چشمات رو ببند که سرابی جز نیرنگ و نامردی نیست
چه خوشکلن
اری طبیعت خدارا به رخ بینده میکشه
اوهوم
خواستم گل بگذارم. یاد یه دختر خانم افتادم که گل واسش گذاشتم. گفت ادم به دختر مردم گل نمیده
من هم گوش کنم
خب گوش کن
چی را
نمیدونم
چی میدونم