در سینه نمی میرد نور و غزل و خورشید
امشب چه می رقصد بر بام غزل ناهید
دل در دل دستی داد در کوچه ی تنهایی
مهتاب در آن کوچه بر دوش دلی بارید
در صبح دل انگیزی بر شانه دل می زد
چشمان پر از شوقش در پنجره می تابید
دیشب گله زلفش با باد همی کردم
عطر خوش آن زلفش در جان و نفس پیچید
چون دید که سرشارم از مشتاقی و مهجوری
از حال خوش صبحش بر حال دلم بخشید
دیدم چمن و گل ها در حال دل آرایی
در پشت لطافت ها پنهان شده می خندید
دانم که گل و بستان شاداب نمی ماند
پرورده ی امیّدم ای مایه ی هر امیّد